برادر غیرتی من
پارت ۲۰
هوجو : برو لوس
یون : تویی
آجوما : یون بیا اینجا
یون : چیه آجوما
آجوما : تب داری
یون : آره ولی به هوجو نگو
آجوما : ولی الان خودت باید بری حموم
یون : باشه
رفتم تو اتاقم و دوباره رفتم حموم
وقتی از حموم بیرون اومدم یه دلدرد شدیدی داشتم به ساعت نگاه کردم ساعت ۸ بود رفتم بیرون
هوجو : یون برو پیش یونا
یون : چرا
هوجو :چون تولد هانوله
یون : من رفتم
رفتم پیش یونا
یونا : تو از کجا پیدات شد
یون : پنجره
یونا : بیا کمکم کن
یون : کسی که نیست
یونا : نه رفتن مسافرت تا یه سال دیگه هم برنمیگردن
یون : اومدم
رفتم کمک یونا کردم
۱ ساعت بعد
یونا : تمومه
یون : خوبه من اومدم
یونا : هانول ازدواج کرده
یون : میدونم
که هوجو و بچه ها اومدن
همه : سلام
آیو : وایی یونا چه کرده
یون : یونا احمقا من کردم اگه نمیومدم الان خانم هیچ کاری نکرده بود
یونا : من غذا درست کردم
یون : انتظار از من نداشته باش
جیمین : ساکت داره میاد
چراغا رو خاموش کردن
هانول : یونا کجایی
چراغا روشن شد
همه : تولدت مبارک
یونجی : مامانی تولدت مبارک
هانول : تو هم اومدی
یون : اگه نمیومدم الان خونه رو هوا بود
یونجی : سلام من یونجیم دختر جانگ هانول و مین یونگی
یونا : وایییییییییییی
یونجی : خاله خوشگله تو پارک
یونا : بیا عزیزم قربونت برم
همه رفتن نشستن
همه : لنز گذاشتی
یون : آره ( سرش تو گوشیه )
هانول : چرا
یون : حرف مین هو
آیو : داداش من زیاد حرف میزنه به دل نگیر
یون : نگرفتم
یونا : از چشمات معلومه
یون : با لنز هم میبینی
یونا : کل عمرت لنز گذاشتی
یون : آهان
لیا : بچه ها بیاین
همه به غیر من رفتن
هوجو : ببین
یون : این چیه
سوجون : وقتی داشتی با مین هو بحث میکردی
یونا : نوشته نحس ترین انسان روی زمین
یون : مهم نیست ( ریلکس )
که یونا بهم سیلی زد
یونا : کجاش مهم نیست هان ( داد و عصبی )
هوجو : یونا ولش کن
یون : همه جاش
هوجو : چرا نمیفهمی
یون : چیو بفهمم
یونا گوشیمو ازم گرفت
یونا : مطمئنی الان هیچی برات مهم نیست
یون : آره
یونا : خوبی
یون : آره
ولی اصلا خوب نبودم دلم درد میکرد تا الان به تولدی نرفته بودم
و تو جمع احساس غریب بودن میکردم
گوشیمو از یونا گرفتم
آیو : بچه ها یون اولین تولدی هست که اومده الان شما با این کارتون باعث میشید احساس غریبی کنه
یون : نه اصلا اشکال ندارع
یونا : ببخشید که زدمت
هوجو : برو بشین الان میگه مهم نیست
همه رفتن نشستن و کیک خوردن و بعد اون شام ولی من اصلا گرسنم نبود
یونا : یون بیا
یون : نمیخوام من یه لحظه میرم بالا
رفتم تو اتاقم که یهو یه صدایی شنیدم
رفتم پایین
یارو : دستا بالا
یون : هوی چان بی مصرف اینجا چیکار میکنی
چان : ارباب
یون : کوفت و ارباب
یون : هوجو نمیخواد بکشیش
هوجو : باشه
چان :..........
✨🐾
هوجو : برو لوس
یون : تویی
آجوما : یون بیا اینجا
یون : چیه آجوما
آجوما : تب داری
یون : آره ولی به هوجو نگو
آجوما : ولی الان خودت باید بری حموم
یون : باشه
رفتم تو اتاقم و دوباره رفتم حموم
وقتی از حموم بیرون اومدم یه دلدرد شدیدی داشتم به ساعت نگاه کردم ساعت ۸ بود رفتم بیرون
هوجو : یون برو پیش یونا
یون : چرا
هوجو :چون تولد هانوله
یون : من رفتم
رفتم پیش یونا
یونا : تو از کجا پیدات شد
یون : پنجره
یونا : بیا کمکم کن
یون : کسی که نیست
یونا : نه رفتن مسافرت تا یه سال دیگه هم برنمیگردن
یون : اومدم
رفتم کمک یونا کردم
۱ ساعت بعد
یونا : تمومه
یون : خوبه من اومدم
یونا : هانول ازدواج کرده
یون : میدونم
که هوجو و بچه ها اومدن
همه : سلام
آیو : وایی یونا چه کرده
یون : یونا احمقا من کردم اگه نمیومدم الان خانم هیچ کاری نکرده بود
یونا : من غذا درست کردم
یون : انتظار از من نداشته باش
جیمین : ساکت داره میاد
چراغا رو خاموش کردن
هانول : یونا کجایی
چراغا روشن شد
همه : تولدت مبارک
یونجی : مامانی تولدت مبارک
هانول : تو هم اومدی
یون : اگه نمیومدم الان خونه رو هوا بود
یونجی : سلام من یونجیم دختر جانگ هانول و مین یونگی
یونا : وایییییییییییی
یونجی : خاله خوشگله تو پارک
یونا : بیا عزیزم قربونت برم
همه رفتن نشستن
همه : لنز گذاشتی
یون : آره ( سرش تو گوشیه )
هانول : چرا
یون : حرف مین هو
آیو : داداش من زیاد حرف میزنه به دل نگیر
یون : نگرفتم
یونا : از چشمات معلومه
یون : با لنز هم میبینی
یونا : کل عمرت لنز گذاشتی
یون : آهان
لیا : بچه ها بیاین
همه به غیر من رفتن
هوجو : ببین
یون : این چیه
سوجون : وقتی داشتی با مین هو بحث میکردی
یونا : نوشته نحس ترین انسان روی زمین
یون : مهم نیست ( ریلکس )
که یونا بهم سیلی زد
یونا : کجاش مهم نیست هان ( داد و عصبی )
هوجو : یونا ولش کن
یون : همه جاش
هوجو : چرا نمیفهمی
یون : چیو بفهمم
یونا گوشیمو ازم گرفت
یونا : مطمئنی الان هیچی برات مهم نیست
یون : آره
یونا : خوبی
یون : آره
ولی اصلا خوب نبودم دلم درد میکرد تا الان به تولدی نرفته بودم
و تو جمع احساس غریب بودن میکردم
گوشیمو از یونا گرفتم
آیو : بچه ها یون اولین تولدی هست که اومده الان شما با این کارتون باعث میشید احساس غریبی کنه
یون : نه اصلا اشکال ندارع
یونا : ببخشید که زدمت
هوجو : برو بشین الان میگه مهم نیست
همه رفتن نشستن و کیک خوردن و بعد اون شام ولی من اصلا گرسنم نبود
یونا : یون بیا
یون : نمیخوام من یه لحظه میرم بالا
رفتم تو اتاقم که یهو یه صدایی شنیدم
رفتم پایین
یارو : دستا بالا
یون : هوی چان بی مصرف اینجا چیکار میکنی
چان : ارباب
یون : کوفت و ارباب
یون : هوجو نمیخواد بکشیش
هوجو : باشه
چان :..........
✨🐾
۵.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.