'شوالیه'
'شوالیه'
"part 32"
______________________
انگشت اشارشو به سمت پسری گرفت که توی چهارچوب پنجره
نشسته بود ویکی از میله هارو تو دستش گرفته و به آسمون خیره
شده بود.ونور ماه رو صورتش افتاده بود وصورتشو درخشان کرده
بود.اشکای روی صورتش زیر نور ماه خودنمایی میکردن.برای چند
لحظه محو تماشای اون پسر شده بودم.چقدر غمگین بود.
بکهیون:هی جونگکوک کجایی؟
_اسم این شاهزادتون چیه؟
_تهیونگ.امروز باهاش یه برخوردی داشتی.همون پسریه که
انداختنش روت.همین روزاس که زیره اون همه آزمایشایی که
روش انجام میدن جونشو از دست بده دوباره بهش چشم
دوختم.چقدر ترحم انگیز بود.همچنان بهش خیره بودم که یه دفعه
از روی چهار چوب پنجره افتاد پایین با سرعت باور نکردنی خودمو
بهش رسوندم و گرفتمش.من چطور تونستم؟به تهیونگ که تو
دستام بی جون افتاده بود نگاه کردم...
نفهمیدم چجوری به طرفش اومدم.فقط حس کردم یه صدایی تو
درونم گفت برو طرفش.به آرومی گذاشتمش روی زمین.همه نسبت بهش بی تفاوت بودن.مگه پادشاه سر زمینشون نبود پس
چرا انقدر نسبت بهش بی رحمن؟بکهیون اومد کنارم.
من:چش شده؟
بکهیون:فک کنم دیگه وقت مرگش رسیده
_مرگ؟چطور میتونی انقدر راحت راجب مردنش حرف بزنی؟
_فراموشش کن جونگکوک تا الانم خیلی خوب دووم آورد.بهتره به
عذابش پایان بدیم.
_همتون انقدر بی رحمین؟
_توام از مایی
_من یه خوناشام نیستم.حتی هنوزم باورم نشده که شماهاهم
باشین.انقدرتخیالتتو به من تحمیل نکن
_اه دوباره شروع شد. 3ساعته من دارم برای دیوار حرف میزنم
اومدم جوابشو بدم احساس کردم تهیونگ تکون خورد.با چشمای
بسته
اخم کرد وگفت:چقدر سروصداس اینجا.خفه شین.
من:تو نمردی؟
چشماشو باز کرد بادیدن چشمای سرخش انداختمش رو زمین که
سرش به زمین برخورد کرد.باهمون سرعت عجیب ازش دور
شدم.اون...اون
چشماش...
از رو زمین بلند شد و نشست.کمی گردنشو ماساژ داد وسرشو
آورد بالا و باهمون اخم ترسناک نگام کرد.زبونم بند اومده.هیچ
کدوم اینا خواب نیس.بکهیون به طرفم اومد:چت شد یهو؟
_به من نزدیک نشو
_اه دیوونه بازی جدیدش شروع شد.تو چرا هر دقیقه فازت عوض
میشه
_من...من باید بخابم...شاید وقتی بیدار شم اینجا نباشم
_واقعا نمیدونم اسمتو چی بذارم.توعمرم همچین موجودی ندیدم
از همشون دور شدو و رفتم جایی که از اون موجودات عجیب
فاصله داشته باشم.پشت یه سنگ دراز کشیدم وسعی کردم
بخابم.پلکامو محکم روهم فشار دادم.
__________________
🌑
"part 32"
______________________
انگشت اشارشو به سمت پسری گرفت که توی چهارچوب پنجره
نشسته بود ویکی از میله هارو تو دستش گرفته و به آسمون خیره
شده بود.ونور ماه رو صورتش افتاده بود وصورتشو درخشان کرده
بود.اشکای روی صورتش زیر نور ماه خودنمایی میکردن.برای چند
لحظه محو تماشای اون پسر شده بودم.چقدر غمگین بود.
بکهیون:هی جونگکوک کجایی؟
_اسم این شاهزادتون چیه؟
_تهیونگ.امروز باهاش یه برخوردی داشتی.همون پسریه که
انداختنش روت.همین روزاس که زیره اون همه آزمایشایی که
روش انجام میدن جونشو از دست بده دوباره بهش چشم
دوختم.چقدر ترحم انگیز بود.همچنان بهش خیره بودم که یه دفعه
از روی چهار چوب پنجره افتاد پایین با سرعت باور نکردنی خودمو
بهش رسوندم و گرفتمش.من چطور تونستم؟به تهیونگ که تو
دستام بی جون افتاده بود نگاه کردم...
نفهمیدم چجوری به طرفش اومدم.فقط حس کردم یه صدایی تو
درونم گفت برو طرفش.به آرومی گذاشتمش روی زمین.همه نسبت بهش بی تفاوت بودن.مگه پادشاه سر زمینشون نبود پس
چرا انقدر نسبت بهش بی رحمن؟بکهیون اومد کنارم.
من:چش شده؟
بکهیون:فک کنم دیگه وقت مرگش رسیده
_مرگ؟چطور میتونی انقدر راحت راجب مردنش حرف بزنی؟
_فراموشش کن جونگکوک تا الانم خیلی خوب دووم آورد.بهتره به
عذابش پایان بدیم.
_همتون انقدر بی رحمین؟
_توام از مایی
_من یه خوناشام نیستم.حتی هنوزم باورم نشده که شماهاهم
باشین.انقدرتخیالتتو به من تحمیل نکن
_اه دوباره شروع شد. 3ساعته من دارم برای دیوار حرف میزنم
اومدم جوابشو بدم احساس کردم تهیونگ تکون خورد.با چشمای
بسته
اخم کرد وگفت:چقدر سروصداس اینجا.خفه شین.
من:تو نمردی؟
چشماشو باز کرد بادیدن چشمای سرخش انداختمش رو زمین که
سرش به زمین برخورد کرد.باهمون سرعت عجیب ازش دور
شدم.اون...اون
چشماش...
از رو زمین بلند شد و نشست.کمی گردنشو ماساژ داد وسرشو
آورد بالا و باهمون اخم ترسناک نگام کرد.زبونم بند اومده.هیچ
کدوم اینا خواب نیس.بکهیون به طرفم اومد:چت شد یهو؟
_به من نزدیک نشو
_اه دیوونه بازی جدیدش شروع شد.تو چرا هر دقیقه فازت عوض
میشه
_من...من باید بخابم...شاید وقتی بیدار شم اینجا نباشم
_واقعا نمیدونم اسمتو چی بذارم.توعمرم همچین موجودی ندیدم
از همشون دور شدو و رفتم جایی که از اون موجودات عجیب
فاصله داشته باشم.پشت یه سنگ دراز کشیدم وسعی کردم
بخابم.پلکامو محکم روهم فشار دادم.
__________________
🌑
۱.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.