وانشات کوک.... پارت سوم 🐾🍭😁🍯
سرم خیلی درد میکرد اما با این وجود خیلی میترسیدم بلایی سرم بیارن من هنوز جوونم کلی آرزو دارم....البته خب کاراما کلا با من مشکل داره نه که زندگیم عین پرنسس ها بوده.. الانم باید اینجوری بمیرم.... داشتم با خودم خرف میزدم که یهو چشمم به گیتار گوشه اتاق اوفتاده.... وسیله دفاعی خوبیه....گیتار رو برداشتم و رفتم سمت پذیرایی.... صدای صحبت کردن چند نفر میومد....
نامجون « دارم به این فکر میکنم وقتی بهوش اومد چیکار کنیم
کوک « میفرستیمش خونشون
نامجون « آی کیو الان توی خوابگاه ماست اگه بفمهمه ما کی هستیم بره بگه چیکار میخواهی بکنی
کوک « به این موضوع توجه نکرده بودم....
جین « صورتمون رو بپوشونیم؟
جیهوپ « نه اون موقع فکر میکنه خلافکاریم بدتر میشه....مگه به کوک نگفته آرمیه....خب ازش قول میگیریم که..
حرف جیهوپ با اومدن یهویی ا.ت قطع شد...
ا.ت « وای خدایا این قاچاقچی ها چقدر خوش خیالن....مگه قاچاق خلاف نیست...خب اگه صورتت رو بپوشونی دیگه فرقی به حالت نداره....بعدشم آرمی بودن و نبودن من به اونا چه ربطی...دیگه شورش رو در اوردن.. پریدم وسط پذیرایی و نعره کشیدم.
ا.ت « آهایییییی نفس
کشششششش....به من میگن چوی ا.ت درسته زندگی سختی داشتم اما قرار نیست بدست شما قاچاقچی ها بیوفتم....
شوگا « تموم شد....خیلی تاثیر گذار بود (-_-;)
کوک « با اومدم ا.ت و دادی که کشید همه رفتیم پشت مبل قایم شدیم جز شوگا....دم گوش تهیونگ گفتم..
کوک « هوی اوت گیتار چیه دستش.
تهیونگ « توی اتاق بود خب....
کوک « حاجی این دست خالی هممون رو گره کور میده دیگه اگه از گیتار استفاده کنه یه راست میریم قبرستون
تهیونگ « به این نکته توجه نکرده بودم...
جیمین « حالا یه سوال....ما که قیافه هامون معلومه....این چرا ما رو نشناخت....
تهیونگ « شاید کوره....
کوک « 눈_눈 به نظرت اگه کور بود گیتار گوشه اتاق و هنذفری منو میدید؟
تهیونگ « نه.....
جیمین « خدایا این دیگه چیه. ..
جیهوپ « هوی شوگا بیا اینجا....گیتار رو پرت کنه هیچی ازت نمیمونه هاااا...
شوگا « یه لحظه صبر کن....
ا.ت « همشون رفتن پشت مبل به جز یکی.....نه مثل اینکه این یارو خیلی نترسه..
شوگا « ببینم مگه تو آرمی نیستی؟
ا.ت « خب که.......هان؟ تو شوگاییییییییی
شوگا « خیلی پوکر بهش نگاه کردم.....بله....حالا عقبی ها رونگا.
ا.ت « عه عررررررررررر جیمین....جین...نامجون....جیهوپ...تهیونگ...کوکی کوچولو.
ا.ت « (!_!) خب من اینجا چیکار میکنم....من داشتم با یه قاچاقچی دعوا میکردم....اتفاقا آرمی هم بود....دوربین مخفیه؟
نامجون « دارم به این فکر میکنم وقتی بهوش اومد چیکار کنیم
کوک « میفرستیمش خونشون
نامجون « آی کیو الان توی خوابگاه ماست اگه بفمهمه ما کی هستیم بره بگه چیکار میخواهی بکنی
کوک « به این موضوع توجه نکرده بودم....
جین « صورتمون رو بپوشونیم؟
جیهوپ « نه اون موقع فکر میکنه خلافکاریم بدتر میشه....مگه به کوک نگفته آرمیه....خب ازش قول میگیریم که..
حرف جیهوپ با اومدن یهویی ا.ت قطع شد...
ا.ت « وای خدایا این قاچاقچی ها چقدر خوش خیالن....مگه قاچاق خلاف نیست...خب اگه صورتت رو بپوشونی دیگه فرقی به حالت نداره....بعدشم آرمی بودن و نبودن من به اونا چه ربطی...دیگه شورش رو در اوردن.. پریدم وسط پذیرایی و نعره کشیدم.
ا.ت « آهایییییی نفس
کشششششش....به من میگن چوی ا.ت درسته زندگی سختی داشتم اما قرار نیست بدست شما قاچاقچی ها بیوفتم....
شوگا « تموم شد....خیلی تاثیر گذار بود (-_-;)
کوک « با اومدم ا.ت و دادی که کشید همه رفتیم پشت مبل قایم شدیم جز شوگا....دم گوش تهیونگ گفتم..
کوک « هوی اوت گیتار چیه دستش.
تهیونگ « توی اتاق بود خب....
کوک « حاجی این دست خالی هممون رو گره کور میده دیگه اگه از گیتار استفاده کنه یه راست میریم قبرستون
تهیونگ « به این نکته توجه نکرده بودم...
جیمین « حالا یه سوال....ما که قیافه هامون معلومه....این چرا ما رو نشناخت....
تهیونگ « شاید کوره....
کوک « 눈_눈 به نظرت اگه کور بود گیتار گوشه اتاق و هنذفری منو میدید؟
تهیونگ « نه.....
جیمین « خدایا این دیگه چیه. ..
جیهوپ « هوی شوگا بیا اینجا....گیتار رو پرت کنه هیچی ازت نمیمونه هاااا...
شوگا « یه لحظه صبر کن....
ا.ت « همشون رفتن پشت مبل به جز یکی.....نه مثل اینکه این یارو خیلی نترسه..
شوگا « ببینم مگه تو آرمی نیستی؟
ا.ت « خب که.......هان؟ تو شوگاییییییییی
شوگا « خیلی پوکر بهش نگاه کردم.....بله....حالا عقبی ها رونگا.
ا.ت « عه عررررررررررر جیمین....جین...نامجون....جیهوپ...تهیونگ...کوکی کوچولو.
ا.ت « (!_!) خب من اینجا چیکار میکنم....من داشتم با یه قاچاقچی دعوا میکردم....اتفاقا آرمی هم بود....دوربین مخفیه؟
۹۷.۱k
۱۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.