تو مال منی پارت ۹ قسمت ۲
..
منم یه آستین کوتاه سفید با بافت زرد گشادی تنم بود با شلوار مشکی که کیوت ترم کرده بود..
موهام و شل از پشت بستم و به سمت اتاق کوک رفتم..
در زدم و رفتم تو
= ا/ت با کش سری که دستش بود به سمت سرگرد رفت و گفت: سرگرد شونهاتون کجاست
سرگرد بدون حرف کشوی دوم عسلی رو نشون داد..
ا/ت با برداشتنش به سمت کوک رفت و گفت: میخوام موهاتون و ببندم..
چیزی نگفت و منتظر وایساد
از اینهمه تغییر رفتارش تعجب کرده بودم
با ذوق آروم شونهرو روی موهاش کشیدم و تمامشو شونه کردم
مثل ابریشم بود
یه تیکه چتری جلو رو باز گذاشتم و بقیه رو از پشت شل بستم
" فک کنم دیده باشید تو موزیک ویدئو کوک چجوری موهاشو بسته بود "
رفتم جلوش که دیدم چقد خوشگل شده
خوشحال یکمم موهای جلوشو مرتب کردم
×عالی شد
+ حسی که این چند روز داشتم دوباره به سراغم اومد..
نمیفهمیدم موضوع چیه
تو کل عمرم همچین حسی نداشتم
مهربونی های بیمنتی که داره باعث گرم شدن میشه
وقتایی که تو حیاط با مهربونی به گربه غذا میده و به گلا آب..
خیلیا دیگه همچین محبتی تو قلبشون نیست
لبخندی که وقتی رو صورتش نقش میبنده باعث بهوجود اومدن خنده رو لبای منم میشه..
که اینا عجیب ترین حسای تو زندگی من..
-------------------------------------------------------
به ویلای کوک رسیدیم..
اووو عجب جایی بود..
آقای لی راننده کوک کمک کرد و پیاده شدیم، کوک رو ویلچر گذاشتم و به سمت در رفتم
کوکی با کلید درو باز کرد که همون موقع ماشین دیگهای بوق زد
نگا کردم که نامجون و پشت فرمون دیدم
با لبخند دست تکون دادم که سرشو تکون داد
کس دیگهای کنارش بود که درست ندیدم..
رفتیم تو و نامجون سریع پیاده شد و به سمت ما اومد و بهم سلامی داد و بعد با کوک دست داد..
^ سلام
" علامت تهیونگ ^ "
سرم و به سمت صدا برگردوندم که با دیدن پسر دیگهای دهنم باز موند و ناخودآگاه آروم گفتم: واااااوووو
باز یه پسر خیلی خوشگل و جذاب به سمتمون اومد
^ به بههههه سرگرد جئون احوال شماااا خوبید قربان
= کوک وقتی کلمه واو و از دهن ا/ت شنید اخمی کرد که خودشم نمیدونست دلیلش چیه..
+ خوبم بچه تو چطوری
^ سرگرد من هنوزم بچم بابا دیگه 26 سالمه باید بهم بگی تهیونگ
+هنوز بچهای
+مثل اینکه عادت کوک بود به همه بگه بچه..
پسری که تازه فهمیده بودم اسمش تهیونگِ با دیدنم گفت: او چه بانوی زیبایی معرفی نمیکنید
لبخندی زدم و گفتم: سلام کیم ا/ت هستم پرستار جدید آقای جئون
تهیونگ با لبخند باهام دست داد و گفت: خوشبختم کیم تهیونگ هستم برادر نامجون
لبخندی زدم و آروم گفتم خوشبختم
^ سرگرد نگفتی همچین پرستار خوشگلی داری
کوک اخم ترسناکی کرد و گفت: حتما لازم نبود
#𝒑𝒂𝒓𝒕_9
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
منم یه آستین کوتاه سفید با بافت زرد گشادی تنم بود با شلوار مشکی که کیوت ترم کرده بود..
موهام و شل از پشت بستم و به سمت اتاق کوک رفتم..
در زدم و رفتم تو
= ا/ت با کش سری که دستش بود به سمت سرگرد رفت و گفت: سرگرد شونهاتون کجاست
سرگرد بدون حرف کشوی دوم عسلی رو نشون داد..
ا/ت با برداشتنش به سمت کوک رفت و گفت: میخوام موهاتون و ببندم..
چیزی نگفت و منتظر وایساد
از اینهمه تغییر رفتارش تعجب کرده بودم
با ذوق آروم شونهرو روی موهاش کشیدم و تمامشو شونه کردم
مثل ابریشم بود
یه تیکه چتری جلو رو باز گذاشتم و بقیه رو از پشت شل بستم
" فک کنم دیده باشید تو موزیک ویدئو کوک چجوری موهاشو بسته بود "
رفتم جلوش که دیدم چقد خوشگل شده
خوشحال یکمم موهای جلوشو مرتب کردم
×عالی شد
+ حسی که این چند روز داشتم دوباره به سراغم اومد..
نمیفهمیدم موضوع چیه
تو کل عمرم همچین حسی نداشتم
مهربونی های بیمنتی که داره باعث گرم شدن میشه
وقتایی که تو حیاط با مهربونی به گربه غذا میده و به گلا آب..
خیلیا دیگه همچین محبتی تو قلبشون نیست
لبخندی که وقتی رو صورتش نقش میبنده باعث بهوجود اومدن خنده رو لبای منم میشه..
که اینا عجیب ترین حسای تو زندگی من..
-------------------------------------------------------
به ویلای کوک رسیدیم..
اووو عجب جایی بود..
آقای لی راننده کوک کمک کرد و پیاده شدیم، کوک رو ویلچر گذاشتم و به سمت در رفتم
کوکی با کلید درو باز کرد که همون موقع ماشین دیگهای بوق زد
نگا کردم که نامجون و پشت فرمون دیدم
با لبخند دست تکون دادم که سرشو تکون داد
کس دیگهای کنارش بود که درست ندیدم..
رفتیم تو و نامجون سریع پیاده شد و به سمت ما اومد و بهم سلامی داد و بعد با کوک دست داد..
^ سلام
" علامت تهیونگ ^ "
سرم و به سمت صدا برگردوندم که با دیدن پسر دیگهای دهنم باز موند و ناخودآگاه آروم گفتم: واااااوووو
باز یه پسر خیلی خوشگل و جذاب به سمتمون اومد
^ به بههههه سرگرد جئون احوال شماااا خوبید قربان
= کوک وقتی کلمه واو و از دهن ا/ت شنید اخمی کرد که خودشم نمیدونست دلیلش چیه..
+ خوبم بچه تو چطوری
^ سرگرد من هنوزم بچم بابا دیگه 26 سالمه باید بهم بگی تهیونگ
+هنوز بچهای
+مثل اینکه عادت کوک بود به همه بگه بچه..
پسری که تازه فهمیده بودم اسمش تهیونگِ با دیدنم گفت: او چه بانوی زیبایی معرفی نمیکنید
لبخندی زدم و گفتم: سلام کیم ا/ت هستم پرستار جدید آقای جئون
تهیونگ با لبخند باهام دست داد و گفت: خوشبختم کیم تهیونگ هستم برادر نامجون
لبخندی زدم و آروم گفتم خوشبختم
^ سرگرد نگفتی همچین پرستار خوشگلی داری
کوک اخم ترسناکی کرد و گفت: حتما لازم نبود
#𝒑𝒂𝒓𝒕_9
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
۲۱.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.