☆ BRAVE 3> ☆

☆ BRAVE 3> ☆

[Part ۱۴]
چشماتو با نور خورشید که از پنجره اتاقت رو روشن کرده بود باز کردی .
یه تکونی به خودت دادی ، دیشب روی زمین خوابت برده بود .
یه دوش سریع گرفتی و لباس هاتو پوشیدی ، داشتی موهات رو خشک میکردی که در اتاقت به شدت باز شد.
ته: عا ببخشید ، من حواسم نبود
ا/ت : اشکال نداره ، حرفی داشتید ؟
ته : میگم که ، اگه میشه و میتونید ، امشب یه مهمونی هست و ، میخوام اگه تو میتونی پارتنر بشی ؟[با تته پته]
ا/ت: ها ؟ ، نمیدونم ، ولی اگر شما بخواید چرا که نه
ته : خیلیم عالی ، پس لباستو برات میفرستم
ا/ت: ممنونرفت و درو پشت سرش بست از ذوق دستتو روی قلبت گذاشتی و خودتو روی تخت پرت کردی و توی بالشتت جیغ زدی ، نمیدونستی چرا ولی این چند وقت هر وقت تهیونگ رو می‌دیدی قلبت عیت شتر میزد .
[ پرش زمانی به شب ]
خودتو توی لباسمو که تهیونگ بهت داده بود نگاهی انداختی همه چیز عالی بود ، عالی.
آروم روی پله های عمارت قدمی برداشتی تهیونگ پایین پله ها وایساده بود .
ادامه دارد...

☆خب بچه ها یه چیزی هم بگم ببخشید که انقدر دیر به دیر پارت میزارم . شروع بد بختی ها ، مدرسه شروع شده ولی سعی ام رو میکنم که یک روز درمیون براتون پارت بنویسم☆

شرط پارت بعد

۲۰:« لایک ❤️