part 16
کوک:دلم برات تنگ شده بود نفسم من:منم همینطور بدون تو هیچ حالم خوب نیست کوک:نامه هایی که فرستادمو خوندی من:آره عشقم خوندم نگاش کردم لبامو بوسید آروم مک میزد جدا شدیم کوک:خوشگل تر از قبل شدی یا من بیریخت شدم من:این چه حرفیه آخه تو هنوزم همون جونگ کوک جذاب و خفن خودمی فقط اینکه قلبش پاک تر شده مگه نه کوک:آره عزیزم من:بیا بشین رفتم نشستم رو صندلی اونم نشست من:وکیلی که برات گرفتم خوب کارشو انجام میده کوک:آره ولی اون نمی تونه منو بیاره بیرون پروندم سنگینه من:نگران نباش میتونه کوک:خیلی لاغر شدی عزیزم من:توهم خیلی لاغر شدی ولی هنوزم رو فرمی کوک:هی عزیزم مگه نگفتم باید خوب باشی دستمو گرفت من:نگران توام دستمو کشید بلندم کرد بردم تو بغلش رو پاش نشوندم کوک:نگران من نباش عزیزدلم تو باید مراقب خودت باشی ضعیف میشی من نمیخوام ببینم جلو چشم از بین میری تو بیمارستان بهت چی گفتم هان؟ من:تو رو میخوام من اون بیرون تنهام😢 کوک:منم تو رو میخوام منم اینجا تنهام حس خفگی دارم میام بیرون یکم دیگه تحمل کن نگهبان:وقت ملاقات تمومه محکم بغلش کردم من:بازم میام پیشت کوک:خیلی خوب کردی اومدی حالمو خوب کردی از رو پاش بلند شدم اونم بلند شد اومد نزدیکم کمرمو گرفت لبامو مک زد منم همراهیش کردم بغلم نگهبان اومد سمتش به دستش دست بند زد کوک:ماریا یادت باشه عاشقتم مراقب خودت باش من:منم عاشقتم توهم همینطور رفت
۲۶.۰k
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.