Part 21
سکوتی بینمون بود که کوک اون سکوتو شکست و گفت
_ ا/ت حالت خوبه؟
به خودم اومدم، نگاهمو از چشاش گرفتم، خواستم ی قدم برم عقب تر که اینبارم پام پیچ خورد و باز کم مونده بود برم تو زمین که بازم کوک نذاشت.... خاک تو سرت ا/ت چقد دست و پاچلفتی بودی تو که یهو دیدم کوک داره آروم میخنده
_ ببینم تو که دست و پاچلفتی نیستی چرا اینجوری میکنی
+ ن..نمیدونم وا....
_ شایدم خوشت میاد بیفتی بغلم..هوم؟
+ *تعجب* چیکار کنم؟! چرا اینکارو بکنم خودشم گفتم نمیدونم چرا تعادلمو یه لحظه از دست دادم بعدم پام داشت پیچ میخورد چرا خوشم بیاد از اینکه پام پیچ بخوره؟
_حالا ک فک میکنم شایدم من خوشم میاد پات پیچ بخوره
+ عااا چرا
_ *دستاشو دورت حلقه کرد*
_ شاید خوشم میاد بغلم باشی و از این فاصله و زاویه ببینمت
+ *تعجب:>* کوک منظورت چیه
_ *حلقه دستاش دورتو ول کرد و چند قدم عقب تر رفت و لبخند زد*
_او چقد جدی شدی دختر.... فقد داشتم سربسرت میذاشتم*خنده کوتاه*
+ آ..ها *لبخند* دیوونه *آروم*
_ *خنده* بجنبب الان باز جیمینی هیونگ زنگ میزنه که دیر کردین
+ باشه بریم
*ا/ت ویو*
کوک حرفای عجیبی میگفت دوباره تپش قلبم زیاد شده بود که گف شایدم دوس دارم بغلم باشی و اینجوری نگات کنم ولی وقتی گفت شوخی کرده یجوری شدم هعی ا/ته دیوونه لابد منتظر اعتراف بودی؟ شت من چرا به این چیزا فکر میکنم.... کوک که دوست نداره تو هم بسم الله امروزو چرا اینجوری میکنی از صب...
_////___
کوک: اوو همه که اینجان
جیمین: خوش اومدی هیونگ
سوجین: سلامم چطورین *اومد و بغلت کرد*
ا/ت: خوبمم
کوک: عاممم شوگا هیونگ کجاست؟!
جیمین: *خنده* از همه اول اون رسیده بود.... با لیا رفتن برامون بستنی بخر...
لیا: که خریدننن
شوگا: اوووو ببین کی اینجاست پسر کجا موندین شما
کوک: سلام هیونگ عام بیخیال حالا اومدیم
شوگا: هر چی تو بگی... خب بفرمایین بستنییی
+(همگی خندیدیم و هر کدوم یکی از بستنی ها رو برداشتیم و مشغول حرف و بحث بودیم شاید ی نیم ساعتی داشت میگذشت)
جیمین: من صدبار گفتم راستشو ولی کوک فقد داری حرف خودتو میگی
کوک: خب معلومه که حرف خودمو میگم
جیمین: اونوقت چرا؟
کوک:چون حق با منه
سوجین: خب خب اگه موافق باشین از دعوا سر کاور گوشی جیمین بگذریم و بازی کنیم
(جیمین و کوک: خنده)
ا/ت: واقعا فکر خوبیه فقد چ بازیی؟
سوجین: هوممم بذار فک کنم....
شوگا: بیاین جرعت حقیقت
سوجین: وای آرههه راس میگی خیلی میچسبه
لیا: خوبه پس ولی از الان بگم دیگ جنبه داشتع باشینا بازیو خراب نکنین
سوجین: ای خدا... باشع بابا بیا بشین حالا
لیا: *خنده* اومدم
*ا/ت ویو*
بطری رو چرخوندیم.... شوگا و جیمین
جیمین: خب هیونگ ج یا ح
شوگا: ح
جیمین: عاممم بزرگترین تنفرتت؟
شوگا: بیخوابی
* هممون خندیدیدم*
____بعدی~ ا/ت و شوگا
شوگا: ج یا ح؟
ا/ت: ح
*ا/ت ویو*
گفتم ح که یهو شوگا نگاهی ب کوک که کنارم نشسته بود انداخت و پوزخندی زد و پرسید
شوگا: اگه بفهمی یکی روت کراشه یا دوست داره باهاش قرار میذاری؟
ا/ت: هومم خب بستگی داره کی باشه...
شوگا: مثلا اگه تو هم خوشت بیاد ازش چی؟
ا/ت: خب.... معلومه جوابم مثبت میشه*خنده کوتاه*
شوگا: *خنده* خوبع
سوجین: بابا یکیتونم ج بگین خو
کوک: آره اینبار نوبت هر کی شد باید ج بگه
شوگا: خب حالا دوبارع بچرخونیم ببینیم ج مال کیع
_ جیمین و کوک
جیمین: *خنده* وای کوک الان ج مال تو شد که
کوک: *خنده پر تاسف*
شوگا: جیمین گوشتو بیار
جیمین: اووو اوکی
کوک: یا شوگا تو چرا راه میذاری جلوش
جیمین: خب بگم ولی ب قول لیا با جنبع باشین
کوک: بگو بابا
جیمین: پاشو ا/تو ببوس
ا/ت: ها؟؟
شوگا: ا/ت توروخدا ب هم نزن
کوک: ول..
جیمین: زود باش کوک
*ا/ت ویو*
نگاهه کوک با تعجب از جیمین چرخید رو من و زل زد تو چشام و یجوری انگار سوالی نگام میکرد ولی زود نگاهشو ازم دزدید
سوجین و شوگا: یالااا کوک زود باش
*ا/ت ویو*
کوک لبخندی زدو سرشو پایین انداخت ولی بعد ..........
_____________________________
خماریییییییییییییییی
گایز نظراتونو بگین=)
#fake
#fake_kook
#jungkook
_ ا/ت حالت خوبه؟
به خودم اومدم، نگاهمو از چشاش گرفتم، خواستم ی قدم برم عقب تر که اینبارم پام پیچ خورد و باز کم مونده بود برم تو زمین که بازم کوک نذاشت.... خاک تو سرت ا/ت چقد دست و پاچلفتی بودی تو که یهو دیدم کوک داره آروم میخنده
_ ببینم تو که دست و پاچلفتی نیستی چرا اینجوری میکنی
+ ن..نمیدونم وا....
_ شایدم خوشت میاد بیفتی بغلم..هوم؟
+ *تعجب* چیکار کنم؟! چرا اینکارو بکنم خودشم گفتم نمیدونم چرا تعادلمو یه لحظه از دست دادم بعدم پام داشت پیچ میخورد چرا خوشم بیاد از اینکه پام پیچ بخوره؟
_حالا ک فک میکنم شایدم من خوشم میاد پات پیچ بخوره
+ عااا چرا
_ *دستاشو دورت حلقه کرد*
_ شاید خوشم میاد بغلم باشی و از این فاصله و زاویه ببینمت
+ *تعجب:>* کوک منظورت چیه
_ *حلقه دستاش دورتو ول کرد و چند قدم عقب تر رفت و لبخند زد*
_او چقد جدی شدی دختر.... فقد داشتم سربسرت میذاشتم*خنده کوتاه*
+ آ..ها *لبخند* دیوونه *آروم*
_ *خنده* بجنبب الان باز جیمینی هیونگ زنگ میزنه که دیر کردین
+ باشه بریم
*ا/ت ویو*
کوک حرفای عجیبی میگفت دوباره تپش قلبم زیاد شده بود که گف شایدم دوس دارم بغلم باشی و اینجوری نگات کنم ولی وقتی گفت شوخی کرده یجوری شدم هعی ا/ته دیوونه لابد منتظر اعتراف بودی؟ شت من چرا به این چیزا فکر میکنم.... کوک که دوست نداره تو هم بسم الله امروزو چرا اینجوری میکنی از صب...
_////___
کوک: اوو همه که اینجان
جیمین: خوش اومدی هیونگ
سوجین: سلامم چطورین *اومد و بغلت کرد*
ا/ت: خوبمم
کوک: عاممم شوگا هیونگ کجاست؟!
جیمین: *خنده* از همه اول اون رسیده بود.... با لیا رفتن برامون بستنی بخر...
لیا: که خریدننن
شوگا: اوووو ببین کی اینجاست پسر کجا موندین شما
کوک: سلام هیونگ عام بیخیال حالا اومدیم
شوگا: هر چی تو بگی... خب بفرمایین بستنییی
+(همگی خندیدیم و هر کدوم یکی از بستنی ها رو برداشتیم و مشغول حرف و بحث بودیم شاید ی نیم ساعتی داشت میگذشت)
جیمین: من صدبار گفتم راستشو ولی کوک فقد داری حرف خودتو میگی
کوک: خب معلومه که حرف خودمو میگم
جیمین: اونوقت چرا؟
کوک:چون حق با منه
سوجین: خب خب اگه موافق باشین از دعوا سر کاور گوشی جیمین بگذریم و بازی کنیم
(جیمین و کوک: خنده)
ا/ت: واقعا فکر خوبیه فقد چ بازیی؟
سوجین: هوممم بذار فک کنم....
شوگا: بیاین جرعت حقیقت
سوجین: وای آرههه راس میگی خیلی میچسبه
لیا: خوبه پس ولی از الان بگم دیگ جنبه داشتع باشینا بازیو خراب نکنین
سوجین: ای خدا... باشع بابا بیا بشین حالا
لیا: *خنده* اومدم
*ا/ت ویو*
بطری رو چرخوندیم.... شوگا و جیمین
جیمین: خب هیونگ ج یا ح
شوگا: ح
جیمین: عاممم بزرگترین تنفرتت؟
شوگا: بیخوابی
* هممون خندیدیدم*
____بعدی~ ا/ت و شوگا
شوگا: ج یا ح؟
ا/ت: ح
*ا/ت ویو*
گفتم ح که یهو شوگا نگاهی ب کوک که کنارم نشسته بود انداخت و پوزخندی زد و پرسید
شوگا: اگه بفهمی یکی روت کراشه یا دوست داره باهاش قرار میذاری؟
ا/ت: هومم خب بستگی داره کی باشه...
شوگا: مثلا اگه تو هم خوشت بیاد ازش چی؟
ا/ت: خب.... معلومه جوابم مثبت میشه*خنده کوتاه*
شوگا: *خنده* خوبع
سوجین: بابا یکیتونم ج بگین خو
کوک: آره اینبار نوبت هر کی شد باید ج بگه
شوگا: خب حالا دوبارع بچرخونیم ببینیم ج مال کیع
_ جیمین و کوک
جیمین: *خنده* وای کوک الان ج مال تو شد که
کوک: *خنده پر تاسف*
شوگا: جیمین گوشتو بیار
جیمین: اووو اوکی
کوک: یا شوگا تو چرا راه میذاری جلوش
جیمین: خب بگم ولی ب قول لیا با جنبع باشین
کوک: بگو بابا
جیمین: پاشو ا/تو ببوس
ا/ت: ها؟؟
شوگا: ا/ت توروخدا ب هم نزن
کوک: ول..
جیمین: زود باش کوک
*ا/ت ویو*
نگاهه کوک با تعجب از جیمین چرخید رو من و زل زد تو چشام و یجوری انگار سوالی نگام میکرد ولی زود نگاهشو ازم دزدید
سوجین و شوگا: یالااا کوک زود باش
*ا/ت ویو*
کوک لبخندی زدو سرشو پایین انداخت ولی بعد ..........
_____________________________
خماریییییییییییییییی
گایز نظراتونو بگین=)
#fake
#fake_kook
#jungkook
۷.۹k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.