مانهوا
بچه ها اولین قسمت شروع شد 🌸🌸🥢
پارت اول
شیطان کش
فصل ۵ (ساخت خودم)
از زبون تانجیرو.
امروز صبح بیدار شدم اما انگار یه چیزی فرق میکرد 🤔
انگار بلد بودم با شمشیر کار کنم😶
اما به محض اینکه شمشیر دستم میگرفتم انگار بدنم از کار می افتاد و دلم می خواست خون بخورم برای همین از بچگی هیچوقت دیگه شمشیر به دست نگرفتم
اما بگذریم . امروز داشتم با عجله پایین میرفتم تا اوتوبوس نرفته ! اما از شانس بد من اوتوبوس وجود نداشت پس با تمام سرعت به پیش رفتم🏃توی راه رنگوکو سان رو دیدم اون هم داشت سریع می دوید رفتم کنارش و گفتم کنیچیوا رنگوکو سان !
اون هم گفت کنیچیوا . بیا تندتر بریم تا در مدرسه رو نبستن!
به در مدرسه رسیدیم و از روی حصار ها پریدیم و تونستیم خودمون رو از جریمه شدن نجات بدیم
رفتم داخل و نزوکو رو دیدم
از زبان نزوکو
داشتم با میتسوری سان و کانائه سان و شینوبو سان و کانائو سان حرف میزدیم که دیدم داداش و رنگوکو سان از روی حصار ها پریدن داخل از ترس مو به تنم نمونده بود همراه کانائو سان رفتیم پیششون و دست داداشم رو گرفتم و بردمش یه گوشه و بهش گفتم اونی چان من بهت گفتم بیدار شو وگرنه جریمه میشی؟! به حرفم گوش ندادی حالا قانون هم زیر پا گذاشتی ! من چیکار کنم؟ آها! میرم و به کانائو سان میگم که خیلی تنبل و خواب آلویی🤭 اونی چان گفت باشه حالا ایندفعه ببخش تورو خدا🙂🥹
با خنده قبول کردم و دوتایی رفتیم پیش بقیه. دیدم که اوبانای سان و سانمی سان و مویچیرو سان و اینوسکه سان خلاصه جمع اکیپمون جمع بود . باعجله دست اونی چانم رو کشیدم و آوردنش پیش بقیه.
پارت اول
شیطان کش
فصل ۵ (ساخت خودم)
از زبون تانجیرو.
امروز صبح بیدار شدم اما انگار یه چیزی فرق میکرد 🤔
انگار بلد بودم با شمشیر کار کنم😶
اما به محض اینکه شمشیر دستم میگرفتم انگار بدنم از کار می افتاد و دلم می خواست خون بخورم برای همین از بچگی هیچوقت دیگه شمشیر به دست نگرفتم
اما بگذریم . امروز داشتم با عجله پایین میرفتم تا اوتوبوس نرفته ! اما از شانس بد من اوتوبوس وجود نداشت پس با تمام سرعت به پیش رفتم🏃توی راه رنگوکو سان رو دیدم اون هم داشت سریع می دوید رفتم کنارش و گفتم کنیچیوا رنگوکو سان !
اون هم گفت کنیچیوا . بیا تندتر بریم تا در مدرسه رو نبستن!
به در مدرسه رسیدیم و از روی حصار ها پریدیم و تونستیم خودمون رو از جریمه شدن نجات بدیم
رفتم داخل و نزوکو رو دیدم
از زبان نزوکو
داشتم با میتسوری سان و کانائه سان و شینوبو سان و کانائو سان حرف میزدیم که دیدم داداش و رنگوکو سان از روی حصار ها پریدن داخل از ترس مو به تنم نمونده بود همراه کانائو سان رفتیم پیششون و دست داداشم رو گرفتم و بردمش یه گوشه و بهش گفتم اونی چان من بهت گفتم بیدار شو وگرنه جریمه میشی؟! به حرفم گوش ندادی حالا قانون هم زیر پا گذاشتی ! من چیکار کنم؟ آها! میرم و به کانائو سان میگم که خیلی تنبل و خواب آلویی🤭 اونی چان گفت باشه حالا ایندفعه ببخش تورو خدا🙂🥹
با خنده قبول کردم و دوتایی رفتیم پیش بقیه. دیدم که اوبانای سان و سانمی سان و مویچیرو سان و اینوسکه سان خلاصه جمع اکیپمون جمع بود . باعجله دست اونی چانم رو کشیدم و آوردنش پیش بقیه.
۱.۸k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.