مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریارا
مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریارا
فراموشش نخواهم کرد چون دریاکه موسی را
نسیم مست وقتی بویِ گل میداد حس کردم.که این
دیوانه پرپر میکند یک روز گل ها را
خیانت قصه ی تلخی است اما ازکه می نالم?!
خودم پرورده بودم در حواریون یهودارا
خیانت غیرتِ عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ میخوانند نیرنگِ زلیخا را,
کسی را تابِ دیدارِ سره زلف پریشان نیست
چرا آشفته میخواهی خدایا خاطره مارا?!
نمیدانم چه نفرینی گریبان گیره مجنون است
که وحشی میکند چشمانش آهوهای صحرارا
چه خواهدکرد باماعشق?!پرسیدیم وخندیدی
فقط با پاسخ ات پیچیده تر کردی معمارا
فراموشش نخواهم کرد چون دریاکه موسی را
نسیم مست وقتی بویِ گل میداد حس کردم.که این
دیوانه پرپر میکند یک روز گل ها را
خیانت قصه ی تلخی است اما ازکه می نالم?!
خودم پرورده بودم در حواریون یهودارا
خیانت غیرتِ عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ میخوانند نیرنگِ زلیخا را,
کسی را تابِ دیدارِ سره زلف پریشان نیست
چرا آشفته میخواهی خدایا خاطره مارا?!
نمیدانم چه نفرینی گریبان گیره مجنون است
که وحشی میکند چشمانش آهوهای صحرارا
چه خواهدکرد باماعشق?!پرسیدیم وخندیدی
فقط با پاسخ ات پیچیده تر کردی معمارا
۲.۴k
۰۷ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.