Did I crush my victim?
پارت ۹
ویو سونگمین
باورم نمیشه...بالاخره یه دوست پیدا کردم که مثل خودمه!
داشتم با جونگین حرف میزدم که مدیر صدام کرد.
سونگمین: من الان میام.
رفتم داخل اتاق مدیر ، که یوری رو دیدم. اینجا چیکار میکنه؟
یوری: سلام سونگمین باید باهات حرف بزنم.
سونگمین: باشه فقط کلاسم....
مدیر: اشکال نداره پسرم برو استادتون امروز نمیاد.
سونگمین: باشه ممنون.
با یوری رفتیم داخل حیاط نشستیم.
یوری: تو اون روز از شغل اصلی مامان با خبر شدی ، درسته؟
سونگمین: اره
یوری: میدونی که نباید به کسی بگی.
سونگمین: میدونم ، اومدی اینارو بهم بزنی؟
یوری: هنوز حرفام تموم نشده خوب گوش کن. شغل مامان شغل خطرناکیه ممکنه دشمناش دنبال توهم بیان باید مراقب خودت باشی!
اون الاننگران منه؟!
سونگمین: تو الان نگرانمی؟
یوری: نه فقط مامان گفت بیام بهت بگم چون جاسوسا زیاد شدن.
سونگمین: هه اونم بخاطر کارشه ، کدومتون تاحالا نگرانم بودین که الان دفعه دوم باشه؟
یوری: مامان دوست داره!
سونگمین: اگه دوستم داشت الان بخاطر مهموناش منو از خونه بیرون نمیکرد. اگه دوستم داشت هروز با یه دلیلی جلویه غذا خوردنم رو نمیگرفت و تو اتاقم زندانیم نمیکرد! اگه دوستم داست حداقل.
..حداقل...
دیگه نتونستم جلویه خودمو بگیرم و زدم زیر گریه.
سونگمین: حداقل تو بچگی وقتی بابا رفت.... یبار...یبار بغلم میکرد....اون که میدونست چقدر ناراحتم ولی حتی یک بارن دل داریم نداد. یوری ، فک نکن کارایی که با تو میکنه ، با منم انجام میده!
بعد بلند شدن و رفتم.
ویو بنگ چان
یعنی داشتن چی میگفتن که سونگمین گریش گرفت؟ خب حداقل صداشونو ضبط کردم بعدن گوشش میکنم. برم سر کلاس.
بعد از دانشگاه
ساعت ۱۲ هست دیکه وقتشه برم خونه. سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم. حدود ۱۰ دقیقه بعد رسیدم. وارد خونه شدم و کتم رو در اوردم و رو مبل نشستم. باورم نمیشه اونا اصلا حواسشون به گوشی که پایین صندلیشون بود نبود. گوشیمو برداشتم و صدارو گوش کردم.
یعنی سونگمین تازه فهمیده مادرش مافیاعه؟! یعنی انقدر اذیتش میکرده؟ یونا شده بخاطر سونگمین هم میکشمت. وایسا وایسا الان چرا سر اون غیرتی شدم؟ حتما بخاطر همون کراشی هس که روش دارم. مهم نیست ولش کن.
ویو سونگمین
باورم نمیشه...بالاخره یه دوست پیدا کردم که مثل خودمه!
داشتم با جونگین حرف میزدم که مدیر صدام کرد.
سونگمین: من الان میام.
رفتم داخل اتاق مدیر ، که یوری رو دیدم. اینجا چیکار میکنه؟
یوری: سلام سونگمین باید باهات حرف بزنم.
سونگمین: باشه فقط کلاسم....
مدیر: اشکال نداره پسرم برو استادتون امروز نمیاد.
سونگمین: باشه ممنون.
با یوری رفتیم داخل حیاط نشستیم.
یوری: تو اون روز از شغل اصلی مامان با خبر شدی ، درسته؟
سونگمین: اره
یوری: میدونی که نباید به کسی بگی.
سونگمین: میدونم ، اومدی اینارو بهم بزنی؟
یوری: هنوز حرفام تموم نشده خوب گوش کن. شغل مامان شغل خطرناکیه ممکنه دشمناش دنبال توهم بیان باید مراقب خودت باشی!
اون الاننگران منه؟!
سونگمین: تو الان نگرانمی؟
یوری: نه فقط مامان گفت بیام بهت بگم چون جاسوسا زیاد شدن.
سونگمین: هه اونم بخاطر کارشه ، کدومتون تاحالا نگرانم بودین که الان دفعه دوم باشه؟
یوری: مامان دوست داره!
سونگمین: اگه دوستم داشت الان بخاطر مهموناش منو از خونه بیرون نمیکرد. اگه دوستم داشت هروز با یه دلیلی جلویه غذا خوردنم رو نمیگرفت و تو اتاقم زندانیم نمیکرد! اگه دوستم داست حداقل.
..حداقل...
دیگه نتونستم جلویه خودمو بگیرم و زدم زیر گریه.
سونگمین: حداقل تو بچگی وقتی بابا رفت.... یبار...یبار بغلم میکرد....اون که میدونست چقدر ناراحتم ولی حتی یک بارن دل داریم نداد. یوری ، فک نکن کارایی که با تو میکنه ، با منم انجام میده!
بعد بلند شدن و رفتم.
ویو بنگ چان
یعنی داشتن چی میگفتن که سونگمین گریش گرفت؟ خب حداقل صداشونو ضبط کردم بعدن گوشش میکنم. برم سر کلاس.
بعد از دانشگاه
ساعت ۱۲ هست دیکه وقتشه برم خونه. سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم. حدود ۱۰ دقیقه بعد رسیدم. وارد خونه شدم و کتم رو در اوردم و رو مبل نشستم. باورم نمیشه اونا اصلا حواسشون به گوشی که پایین صندلیشون بود نبود. گوشیمو برداشتم و صدارو گوش کردم.
یعنی سونگمین تازه فهمیده مادرش مافیاعه؟! یعنی انقدر اذیتش میکرده؟ یونا شده بخاطر سونگمین هم میکشمت. وایسا وایسا الان چرا سر اون غیرتی شدم؟ حتما بخاطر همون کراشی هس که روش دارم. مهم نیست ولش کن.
۶.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.