پارت ۱۳
گوشمو مک میزد و گردنمو بوس میکرد دستمو رو کمرش میکشیدم کتشو در آورد انداخت اونور یکم رفت عقب چهار زانو نشستم من:رفتی عمارت پدرت چیزی نگفت کوک:چرا کلی دعوام کرد ولی توجه نکردم تو واسم مهم بودی لبشو گذاشت رو لبام پشت سرهم یزره یزره بوس میکرد خندیدم آخرش سقف بوسید بعد جدا شد من:کشتیم که کوک:نکشتمت با تموم جونم خوشمزگی لباتو چشیدم من:انقدر مزه نریز قلبم عادت میکنه ها کوک:خوب بکنه من:خیلی پررویی خندیدم اونم خندید کوک:یدونه از اون خنده خوشگلاتو برا من نشون بده لبخند زدم لبخندی که زدم باعث شد ساعت ها به لبایه خندونما چشمام خیره شه شستشو رو گونم کشید و موهامو نوازش کرد کوک:هیچ وقت هیچ وقت سعی نکن این لبخندتو نشون کسه دیگه بدی چون مال خودمه همچیت نگاهت لبات لبخندت و بدنت همشون واسه منن من:همشو که بردی یکیشو واسه خودم بزار کوک:نخیر همش واسه خودمه بیب من:باشه جونگ کوک کوک:جانم من:از دست داداشم ناراحتی کوک:نه راست میگفت من سعی داشتم تو رو بکشم حق داره بهم اعتماد نداشته باشه فقط یکم عصبیم کرد دستشو گرفتم و نوازش کرد
۱۶.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.