ادامه وانشات تهنی
ادامه وانشات تهنی
نگاهم رو تو سالن چر خوندم که بلاخره ته رو دیدم داشتم منو نگاه میکرد و کوک داشت بغل گوشش حرف میزد وقتی کوک دید ته به حرفاش گوش نمیده یه لقد بهش زد رفت
وقتی کوک رفت ته دستش رو به معنی سرم درد گرفت گذاشت رو سرش از این کارش خندم گرفت و لبخندی زدم
بلاخره کوک و لیسا رفتن وسط برقصن و بقیه هم با رفتن اونا رفتن تا برقصن برادر بزرگ تر کوک،جین اومد و به جیسو درخواست رقص داد ،جیسو هم چون مست بود قبول کرد سرم رو انداختم پایین که متوجه دستی شدم اول فکر کردم ته ولی وقتی سرم رو بالا بردم فهمیدم کای برادر کوچک لیساست
اول نمی خواستم قبول کنم که یهو لیسا اومد و اسرار کرد بازم قبول نکردم که متوجه چهره ناراحت لیسا شدم
از بین لیسا و کای به ته نگاه کردم که داشت با عصبانت مارو نگاه میکرد تو دوراهی گیر کرده بود
یه طرف دوست صمیمیم و یه طرف دوست پسرم
با خودم کلی کلنجار رفتم و بلاخره در خاست رقص کای رو قبول کردم باهم رفتیم وسط و رقصیدیم
نگاه های وحشت ناک ته روی خودم حس کردم بعد از یک ربع به بهانه اینکه خسته شدم رفتم نشستم
مهمونی تموم شد و جیسو چون مست کرده بود خودم پشت فرمون نشستم جیسو رو به خونش بردم خودم به خونه مشترکم با ته رفتم
تا وارد شدم ته رو دیدم که روی مبل نشسته بود وقتی در باز کردم برگشت سمتم
در اروم بستم
ته_کجا بودی
با داد گفت
_رفتم جیسو رو رسوندم چون مست بود
انگار که کم اورده باشه اومد سمتم
ته_چرا....چرا با اون پسره کای رقصیدی
هرچی میگفت رو با داد می گفت
_چون لیسا ازم خواست
ته پوزخندی زد گفت_پس اگه لیسا ازت بخواد خودت رو تو اتیش بندازی انجام میدی نه
_ته بچه نشو میدونی که امروز تولد لیسا بود نمی خواستم ناراحتش کنم
ته_ولی تو دوست پسر داری جنی
خیلی عصبانی شدم داد زدم_اره دوست پسر دارم.....دوست پسری که هیچ کس ازش خبر نداره
خودش رو عقب کشید و دست تو موهای خوش فرمش کشید
ته_اومممممم...اره..راست میگی.....من باید تورو رسما مال خودم کنم و بعد دستم رو گرفت برد تو اتاق خوابمون 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
پایان
کامنت فراموش نشه 💋💋💋💋💋
نگاهم رو تو سالن چر خوندم که بلاخره ته رو دیدم داشتم منو نگاه میکرد و کوک داشت بغل گوشش حرف میزد وقتی کوک دید ته به حرفاش گوش نمیده یه لقد بهش زد رفت
وقتی کوک رفت ته دستش رو به معنی سرم درد گرفت گذاشت رو سرش از این کارش خندم گرفت و لبخندی زدم
بلاخره کوک و لیسا رفتن وسط برقصن و بقیه هم با رفتن اونا رفتن تا برقصن برادر بزرگ تر کوک،جین اومد و به جیسو درخواست رقص داد ،جیسو هم چون مست بود قبول کرد سرم رو انداختم پایین که متوجه دستی شدم اول فکر کردم ته ولی وقتی سرم رو بالا بردم فهمیدم کای برادر کوچک لیساست
اول نمی خواستم قبول کنم که یهو لیسا اومد و اسرار کرد بازم قبول نکردم که متوجه چهره ناراحت لیسا شدم
از بین لیسا و کای به ته نگاه کردم که داشت با عصبانت مارو نگاه میکرد تو دوراهی گیر کرده بود
یه طرف دوست صمیمیم و یه طرف دوست پسرم
با خودم کلی کلنجار رفتم و بلاخره در خاست رقص کای رو قبول کردم باهم رفتیم وسط و رقصیدیم
نگاه های وحشت ناک ته روی خودم حس کردم بعد از یک ربع به بهانه اینکه خسته شدم رفتم نشستم
مهمونی تموم شد و جیسو چون مست کرده بود خودم پشت فرمون نشستم جیسو رو به خونش بردم خودم به خونه مشترکم با ته رفتم
تا وارد شدم ته رو دیدم که روی مبل نشسته بود وقتی در باز کردم برگشت سمتم
در اروم بستم
ته_کجا بودی
با داد گفت
_رفتم جیسو رو رسوندم چون مست بود
انگار که کم اورده باشه اومد سمتم
ته_چرا....چرا با اون پسره کای رقصیدی
هرچی میگفت رو با داد می گفت
_چون لیسا ازم خواست
ته پوزخندی زد گفت_پس اگه لیسا ازت بخواد خودت رو تو اتیش بندازی انجام میدی نه
_ته بچه نشو میدونی که امروز تولد لیسا بود نمی خواستم ناراحتش کنم
ته_ولی تو دوست پسر داری جنی
خیلی عصبانی شدم داد زدم_اره دوست پسر دارم.....دوست پسری که هیچ کس ازش خبر نداره
خودش رو عقب کشید و دست تو موهای خوش فرمش کشید
ته_اومممممم...اره..راست میگی.....من باید تورو رسما مال خودم کنم و بعد دستم رو گرفت برد تو اتاق خوابمون 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
پایان
کامنت فراموش نشه 💋💋💋💋💋
۲۵.۳k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.