فیک جونگکوک

#ددی‌خشن‌من
Part:4

ات:
۱ هفته گذشته بود من از بیمارستان مرخص شده بودم،حالم زیاد خوب نبود،نمیدونستم پیش کی باید زندگی کنم،..

شوگا. عه،ات حالت خوبه؟

ات. سلام شوگا،ممنون خوبم

شوگا. داری کجا میری

ات. خب...امم..

شوگا. نگو که باز میخوای بری پیش اون جونگکوک عوضی؟با اون همه کاری که باهات کرد واقعا میخوای برگردی پیشش

ات. نه البته که نه،خب من نمیدونم الان کجا باید برم راستش جایی رو ندارم

شوگا. خب بمون پیش من

ات. *میخواستم بگم نه ولی دیدم جونگکوک داره نگاهم میکنه،پس..* باشه اگه زحمتی نیس واقعا خوشحال میشم🙂

شوگا. پس بیا بریم خونه

جونگکوک. *واقعا ترکم کرد؟یعنی برای همیشه؟...اما خب حق داره،من آدم بدیم،لایق ات نیستم..🥲

ات. خونت واقعا قشنگه خیلی هم بزرگه

شوگا. خوشحالم خوشت اومده

ات. ولی وسایلام رو یادم رفت،موندن خونه جونگکوک..

شوگا. نمیزارم بری اونجا،خودم یکیو میفرستم برات بیاره

ات. ممنون🙂