جرقه ی آتش پارت اسمات (تهیونگ )
جرقه ی آتش
مانیلا : از در اتاق وارد شدم دیدم رویه تاب گوشه اتاقش به رو به روش زل زده بود آروم آروم سمتش رفتم نگاهش بهم داد باعث شد استرس بگیرم با تته پته گفتم : کارم داشتید؟! بلند شد سمتم اومد رو به روم ایستاد دستش رویه گونه هام کشید
تهیونگ : این شباهت عذابم میده
نمیتونه این شباهت بی ربط باشه
مانیلا : خیلی آروم حرف میزد یهو دستش برد سمت گردنم به حالت خفه کردن کبوندم به دیوار
تهیونگ : توهم همونی به خیال خودت میخوای نابودم کنی خودم نابودتون میکنم
مانیلا : داشتم خفه میشدم از چشمام قطره اشک افتاد بزور به دستش چنگ زدم گفتم ل...طفا... ..من ....کا..ر.ه..ای..نیس..تم
دیگه چشمام داشت سیاهی میرفت که باز همون نور آموت به سمت دیوار رفت منم رویه زمین نشستم اونم رو به روم رویه زمین نشست
مانیلا : تقصیر خودت بود من اصلا اون دختر نمیشناسم
دیدم سکوت کرد سوالم پرسیدم ؛ اون دختره کیه
نگاهم کرد بازم سکوت کرد
گفتم لطفاً جوابم بده گفت اون یه قدر شناس بود گفتم یعنی چی گفت از بین شورشیا نجاتش دادم بعدها.... عاشقش شدم و ازم سواستفاده کرد
متوجه غم تو نگاهش شدم وجدان سراغم اومد رفتم کنارش نشستم گفتم : تو از منم عصبانی بودی اما من همچین کاری نمیکنم سرش بلند کرد تکیه داد به دیوار بهم زل زد دلم به دریا زدم دستم رویه گونه هاش گذاشتم گفتم چرا قبل ترش مردم میکشتی
گفت اوناهم خودشون خواستن منو پس زدن
تو چشماش غم خاصی بود صورتم جلو بردم بوسه کوتاهی رو لباش گذاشتم لبخند زدم تو میتونی بدون اونا هم ادامه بدی گفت اونا احمقن گفتم اونارو ول کن اما من هستم
دستش رو کمرم گذاشت بلندم کرد رویه پاش نشوند شروع به بوسیدن هم کردیم اولین بار بود که منم با لذت میبوسیدمش بوسه هامون شدت گرفت دستم بردم لباسام در آوردم همون که تو بغلش بودم بلدم کردم بردم رویه تخت متقابلن لباساش در آورد پاهام دور بدنش انداختم لبام ول کرد شروع کرد رو بدنم بوسه گذاشتن مطمئن بودم با این شدت قراره کبود شم رویه شکمم گاز گرفتم که جیغم دراومد : ا..موتت
انگشتش گذاشت رو لبام گفت: بهم بگو تهیونگ سرم به نشونه تایید تکون دادم اونم به کارش ادامه داد دوباره سراغ لبام اومد انگشتش وارد کرد ناله ریزی کردم قوصی به کمرم دادم ماهرانه انگشتش به حرکت درآورد منم همون طور که مورد پسندش باشه ناله کردم انگشتش در آورد خودش بین پام جا داد دستش رو پهلوم گذاشت عضوش واردم کرد ناله بلندی کشیدم به کمرش چنگ اونم شروع کرد به زدن ضربات محکم.......
حدود دم صبح بود
تهیونگ : مانیلا رویه سینم خواب بود اولین بار بود بعد رابطه پیشم میخوابید و این به رضایت خودش بود دستم بین موهاش بود نرمی موهاش لمس میکردم لطافتش مانیلا رو از همچی متمایز میکرد ......
مانیلا : از در اتاق وارد شدم دیدم رویه تاب گوشه اتاقش به رو به روش زل زده بود آروم آروم سمتش رفتم نگاهش بهم داد باعث شد استرس بگیرم با تته پته گفتم : کارم داشتید؟! بلند شد سمتم اومد رو به روم ایستاد دستش رویه گونه هام کشید
تهیونگ : این شباهت عذابم میده
نمیتونه این شباهت بی ربط باشه
مانیلا : خیلی آروم حرف میزد یهو دستش برد سمت گردنم به حالت خفه کردن کبوندم به دیوار
تهیونگ : توهم همونی به خیال خودت میخوای نابودم کنی خودم نابودتون میکنم
مانیلا : داشتم خفه میشدم از چشمام قطره اشک افتاد بزور به دستش چنگ زدم گفتم ل...طفا... ..من ....کا..ر.ه..ای..نیس..تم
دیگه چشمام داشت سیاهی میرفت که باز همون نور آموت به سمت دیوار رفت منم رویه زمین نشستم اونم رو به روم رویه زمین نشست
مانیلا : تقصیر خودت بود من اصلا اون دختر نمیشناسم
دیدم سکوت کرد سوالم پرسیدم ؛ اون دختره کیه
نگاهم کرد بازم سکوت کرد
گفتم لطفاً جوابم بده گفت اون یه قدر شناس بود گفتم یعنی چی گفت از بین شورشیا نجاتش دادم بعدها.... عاشقش شدم و ازم سواستفاده کرد
متوجه غم تو نگاهش شدم وجدان سراغم اومد رفتم کنارش نشستم گفتم : تو از منم عصبانی بودی اما من همچین کاری نمیکنم سرش بلند کرد تکیه داد به دیوار بهم زل زد دلم به دریا زدم دستم رویه گونه هاش گذاشتم گفتم چرا قبل ترش مردم میکشتی
گفت اوناهم خودشون خواستن منو پس زدن
تو چشماش غم خاصی بود صورتم جلو بردم بوسه کوتاهی رو لباش گذاشتم لبخند زدم تو میتونی بدون اونا هم ادامه بدی گفت اونا احمقن گفتم اونارو ول کن اما من هستم
دستش رو کمرم گذاشت بلندم کرد رویه پاش نشوند شروع به بوسیدن هم کردیم اولین بار بود که منم با لذت میبوسیدمش بوسه هامون شدت گرفت دستم بردم لباسام در آوردم همون که تو بغلش بودم بلدم کردم بردم رویه تخت متقابلن لباساش در آورد پاهام دور بدنش انداختم لبام ول کرد شروع کرد رو بدنم بوسه گذاشتن مطمئن بودم با این شدت قراره کبود شم رویه شکمم گاز گرفتم که جیغم دراومد : ا..موتت
انگشتش گذاشت رو لبام گفت: بهم بگو تهیونگ سرم به نشونه تایید تکون دادم اونم به کارش ادامه داد دوباره سراغ لبام اومد انگشتش وارد کرد ناله ریزی کردم قوصی به کمرم دادم ماهرانه انگشتش به حرکت درآورد منم همون طور که مورد پسندش باشه ناله کردم انگشتش در آورد خودش بین پام جا داد دستش رو پهلوم گذاشت عضوش واردم کرد ناله بلندی کشیدم به کمرش چنگ اونم شروع کرد به زدن ضربات محکم.......
حدود دم صبح بود
تهیونگ : مانیلا رویه سینم خواب بود اولین بار بود بعد رابطه پیشم میخوابید و این به رضایت خودش بود دستم بین موهاش بود نرمی موهاش لمس میکردم لطافتش مانیلا رو از همچی متمایز میکرد ......
۵۹۴
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.