فیک جدید گناه من pt 1
صبح با الارم گوشیت بیدار میشی ساعت ۹ صبح بود امروز با یونا(بست فرندش)
قرار بود به یک کلوپ برید بلند شدی به دستشویی رفتی بعد موهاتو شانه کردی
یک آرایش کیوت کردی (میزارم)و لباساتو پوشیدی
لباست یکم باز بود(میزارم عکسشو) ولی چون میخواستی بری کلوپ مشکلی
نبود تنها مشکل برادر های بزرگ ترت بودن
جونگ کوک تهیونگ و جیمین
اونا به شدت رو مخت بودن با اینکه امسال ۱۷ سالت میشد هنوز تحت کنترل داشتنت
خیلی اروم از اتاق میری بیرون و اروم به سمت در خونه حرکت میکنی
سعی میکردی نفس نکشی تا صدایی ازت در نیاد که یهو.....
حس کردی دست کسی رو شونته
برگشتی و به پشت نگاه کردی طبق معمول جیمین بود از چهرش ترسیدی چون
به شدت عصبی بود
🐥کجا داری میری ا/ت؟
_عم....عم بیرون
🐥 بیرون یعنی کجا؟
_خونه ی یونا بعدش میریم کتابخونه(جون عمش😂😔)
🐥واسه چی این لباسو پوشیدی؟(عصبی)
_چون دلم خواست من دیگه بزرگ شدم
🐥دقیقا چون بزرگ شدی نگرانتم(به مسخره)
_لازم نکرده نگران باشی
🐥برو لباستو عوض کن(پوزخند)
_نمیخوام
🐥جواب منو نده!(داد اروم)
_میدم خوبم میدم وقتی که ۱۸ سالم شد از اینجا میرم
🐥اوه ما هم نخواستیم اینجا بمونی(به مسخره)
_نمیمونم
🐥اصلا تنبیهی امروز جایی نمیری برو تو اتاقت
_اما....
جیمین حرفتو قطع میکنه
🐥رو حرف من حرف نزن
_باشه
به اتاقت رفتی و به یونا زنگ زدی
بوق بوق بوق
÷الو؟
_سلام یونا خوبی؟
÷کجا موندی پس؟
_جیمین نمیزاره بیام ببخشید
÷اوه پس نمیخواد بریم یه روز دیگه میریم اشکال نداره
_باشه خدافظ
قبل از اینکه یونا جواب بده قطع میکنی چون دیگه نمیتونستی بغضتو قورت بدی
میری میخوابی رو تخت و شروع میکنی به گریه کردن
_اصلا من به حرفشون گوش نمیدم
لباس خونتو میپوشی(میزارم)
و ارایشتو پاک میکنی و از اتاق میری بیرون
جونگ کوکو میبینی که داره غذا درست میکنه
_سلام جونگ کوکا
🐰سلام......چرا بیرونی؟
_چرا نباشم؟
🐰چون تنبیه شدی!
_خوب من رئیس زندگیمم نه بقیه
🐰صحیح
_چی درست میکنی؟
🐰املت(از کجام اوردم😂🤧)
همین طور که داشتید بحث میکردید زنگ خونه به صدا در میاد
🐰برو در و باز کن به جای این حرفا
آهییییی میکشی و درو باز میکنی
دوتا مرد غریبه دم در میبینی
×تو ا/تی؟
تو خماری بمونید🤌
دوستان حمایت شه
که پارت بعدیشم بزارم
خیلی داستانش خفنههههههههههه🤧🥺
با یه لایک کوچولو کلی بهم انرژی میدی واسه پارت بعد🙂🫂
قرار بود به یک کلوپ برید بلند شدی به دستشویی رفتی بعد موهاتو شانه کردی
یک آرایش کیوت کردی (میزارم)و لباساتو پوشیدی
لباست یکم باز بود(میزارم عکسشو) ولی چون میخواستی بری کلوپ مشکلی
نبود تنها مشکل برادر های بزرگ ترت بودن
جونگ کوک تهیونگ و جیمین
اونا به شدت رو مخت بودن با اینکه امسال ۱۷ سالت میشد هنوز تحت کنترل داشتنت
خیلی اروم از اتاق میری بیرون و اروم به سمت در خونه حرکت میکنی
سعی میکردی نفس نکشی تا صدایی ازت در نیاد که یهو.....
حس کردی دست کسی رو شونته
برگشتی و به پشت نگاه کردی طبق معمول جیمین بود از چهرش ترسیدی چون
به شدت عصبی بود
🐥کجا داری میری ا/ت؟
_عم....عم بیرون
🐥 بیرون یعنی کجا؟
_خونه ی یونا بعدش میریم کتابخونه(جون عمش😂😔)
🐥واسه چی این لباسو پوشیدی؟(عصبی)
_چون دلم خواست من دیگه بزرگ شدم
🐥دقیقا چون بزرگ شدی نگرانتم(به مسخره)
_لازم نکرده نگران باشی
🐥برو لباستو عوض کن(پوزخند)
_نمیخوام
🐥جواب منو نده!(داد اروم)
_میدم خوبم میدم وقتی که ۱۸ سالم شد از اینجا میرم
🐥اوه ما هم نخواستیم اینجا بمونی(به مسخره)
_نمیمونم
🐥اصلا تنبیهی امروز جایی نمیری برو تو اتاقت
_اما....
جیمین حرفتو قطع میکنه
🐥رو حرف من حرف نزن
_باشه
به اتاقت رفتی و به یونا زنگ زدی
بوق بوق بوق
÷الو؟
_سلام یونا خوبی؟
÷کجا موندی پس؟
_جیمین نمیزاره بیام ببخشید
÷اوه پس نمیخواد بریم یه روز دیگه میریم اشکال نداره
_باشه خدافظ
قبل از اینکه یونا جواب بده قطع میکنی چون دیگه نمیتونستی بغضتو قورت بدی
میری میخوابی رو تخت و شروع میکنی به گریه کردن
_اصلا من به حرفشون گوش نمیدم
لباس خونتو میپوشی(میزارم)
و ارایشتو پاک میکنی و از اتاق میری بیرون
جونگ کوکو میبینی که داره غذا درست میکنه
_سلام جونگ کوکا
🐰سلام......چرا بیرونی؟
_چرا نباشم؟
🐰چون تنبیه شدی!
_خوب من رئیس زندگیمم نه بقیه
🐰صحیح
_چی درست میکنی؟
🐰املت(از کجام اوردم😂🤧)
همین طور که داشتید بحث میکردید زنگ خونه به صدا در میاد
🐰برو در و باز کن به جای این حرفا
آهییییی میکشی و درو باز میکنی
دوتا مرد غریبه دم در میبینی
×تو ا/تی؟
تو خماری بمونید🤌
دوستان حمایت شه
که پارت بعدیشم بزارم
خیلی داستانش خفنههههههههههه🤧🥺
با یه لایک کوچولو کلی بهم انرژی میدی واسه پارت بعد🙂🫂
۴.۴k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.