p3
*ات*
*صبح*
صبح با انرژی بیدار شدم ساعت و دیدم 9 صبح بود. عجیبه...معمولا ظهر ساعت 1 بیدار میشم. ولی حالا خوابم نمیاد...بلند شدم از اتاق اومدم بیرون دیدم پسرا بیدارن
تهیونگ : صبح بخیر چه عجب بیدار شدی
ات : راستش خودمم نمیدونم چرا بیدار شدم.
جیمین : میتونی برگردی به خوابت
ات : راستش خوابم نمیاد..خیلی سرحالم.
جیهوپ : به نظر یه قدم به سمت جلو رفتیم
یونگی : اوهوم.
ات : دیشب خوابم خیلی خوبی دیدم.
رفتم رو مبل نشستم و خودمو تو بغل یونگی جا دادم
ات : من و جونگ کوک داشتیم داخل شکلات شنا میکردیم...خیلی خوب بود...ولی...اون اخرش یکم چیز بود....
یونگی : چی بود؟
ات : اوممم..
فلش بک خواب ات______
کوک : ات...خیلی نازی *خمار*
ات :هوم؟
منو به خودش چسبوند و لباشو رو لبام گزاشت
پایان فلش بک________
ات : هر موقع بش فک کنم مورمورم میشه
جیهوپ : چرا؟
ات :ها...نیازی به تعریف کردنش نیس
یونگی : اوووو مث اینکه هم سکنیمون تو خوابش با تابلو نقاشیش س** داشته
ات : هوی...اون یه تابلو نقاشی نیس...و این حرفی که میگی اشتباهه
یونگی : از کجا میدونیم شاید میخوای قایم کنی؟
جیهوپ : اذیتش نکن یونگی
ات : یس جیهوپ اوپا جلوشو بگیر....اوم...ولی یه سوال...چطور جونگ کوک گف که من دارم خواب میبینم؟
تهیونگ : شاید خواب نبود...یه خیالات بود
ات : زر نزن من میدونم خواب بود.
تهیونگ : هر چی تو بگی
بعد اینکه دست و صورتمو شستم و صبونه خوردم رفتم داخل اتاق.
ات : تهیونگ مسخره..اصن به ادم انگیزه نمیده
از زیر تخت تابلومو در اوردم ولی دیدم.....
ات : چ...چرا صفحه...س..سفیده
ممکنه به خاطر گرما رنگ افتاده باشه؟
زیر تختو چک کردم ولی هیچ رنگی نریخته بود.
ات : ا..امکان نداره ممکنه کسی اونو برده....ولی جای امضام هنوز رو تابلوعه ..مشکلی نیس...یه وقت دیگه شبیهش میکشم...
شاید یکم به البوم عکسا نگاه بندازم حالم جا میاد.
از کشو میز درش اوردم و رو تخت دراز کشیدم و بازش کردم...اولی عکسی که بهم برخورد اولین عکسی بود که به عنوان 5 تا دوست یه یادگاری گرفتیم...اهه...دلم برای نامجون و جین تنگ شده...حتی نتونستم باشون عکس داشته باشم.
*صبح*
صبح با انرژی بیدار شدم ساعت و دیدم 9 صبح بود. عجیبه...معمولا ظهر ساعت 1 بیدار میشم. ولی حالا خوابم نمیاد...بلند شدم از اتاق اومدم بیرون دیدم پسرا بیدارن
تهیونگ : صبح بخیر چه عجب بیدار شدی
ات : راستش خودمم نمیدونم چرا بیدار شدم.
جیمین : میتونی برگردی به خوابت
ات : راستش خوابم نمیاد..خیلی سرحالم.
جیهوپ : به نظر یه قدم به سمت جلو رفتیم
یونگی : اوهوم.
ات : دیشب خوابم خیلی خوبی دیدم.
رفتم رو مبل نشستم و خودمو تو بغل یونگی جا دادم
ات : من و جونگ کوک داشتیم داخل شکلات شنا میکردیم...خیلی خوب بود...ولی...اون اخرش یکم چیز بود....
یونگی : چی بود؟
ات : اوممم..
فلش بک خواب ات______
کوک : ات...خیلی نازی *خمار*
ات :هوم؟
منو به خودش چسبوند و لباشو رو لبام گزاشت
پایان فلش بک________
ات : هر موقع بش فک کنم مورمورم میشه
جیهوپ : چرا؟
ات :ها...نیازی به تعریف کردنش نیس
یونگی : اوووو مث اینکه هم سکنیمون تو خوابش با تابلو نقاشیش س** داشته
ات : هوی...اون یه تابلو نقاشی نیس...و این حرفی که میگی اشتباهه
یونگی : از کجا میدونیم شاید میخوای قایم کنی؟
جیهوپ : اذیتش نکن یونگی
ات : یس جیهوپ اوپا جلوشو بگیر....اوم...ولی یه سوال...چطور جونگ کوک گف که من دارم خواب میبینم؟
تهیونگ : شاید خواب نبود...یه خیالات بود
ات : زر نزن من میدونم خواب بود.
تهیونگ : هر چی تو بگی
بعد اینکه دست و صورتمو شستم و صبونه خوردم رفتم داخل اتاق.
ات : تهیونگ مسخره..اصن به ادم انگیزه نمیده
از زیر تخت تابلومو در اوردم ولی دیدم.....
ات : چ...چرا صفحه...س..سفیده
ممکنه به خاطر گرما رنگ افتاده باشه؟
زیر تختو چک کردم ولی هیچ رنگی نریخته بود.
ات : ا..امکان نداره ممکنه کسی اونو برده....ولی جای امضام هنوز رو تابلوعه ..مشکلی نیس...یه وقت دیگه شبیهش میکشم...
شاید یکم به البوم عکسا نگاه بندازم حالم جا میاد.
از کشو میز درش اوردم و رو تخت دراز کشیدم و بازش کردم...اولی عکسی که بهم برخورد اولین عکسی بود که به عنوان 5 تا دوست یه یادگاری گرفتیم...اهه...دلم برای نامجون و جین تنگ شده...حتی نتونستم باشون عکس داشته باشم.
۱۱۲.۵k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.