چند پارتی تهیونگ
ات:چ..چرا
دختره:اونو باید از بارا جمع کنی خب
اونجا هرزه هایی زیادی هستن
ات:پ.پس شما
دختره:من توی خیابون دیدمش و با ادرسی که بهم داد تا اینجا اوردمش.
امیدواردم زندگی خوبی داشته باشین و رفت.
به سمت اشپزخونه رفتمو شربت خنکی درست کردم و به سمت اتاقی که تهیونگ توش بود راه افتادم.
رفتم توی اتاقو بالاسرش کنار تخت نشستم که چشماشو اروم باز کرد:توعه هرزه اینجا چیکار میکنی با صدای خمار
با این حرفش ناراحت شدم ولی سعی کردم بهش توجه نکنم.
دستشو زیرسرش گذاشتمو اروم بلندش کردم و شربتو بهش دادم.
بعد از خوردن اون روی تخت دراز کشید و چشماشو بست.
منم از اتاق رفتم بیرون و لیوانو توی اشپزخونه گذاشتم و دوباره به سمت اتاق برگشتم.
بهش نگاه میکردم.
از هر زاویه جذاب بود.
نزدکای ۳ دیقه بعد به گوشیش اسمسی اومد به سمت گوشیش رفتم.
ادامه دارد....
دختره:اونو باید از بارا جمع کنی خب
اونجا هرزه هایی زیادی هستن
ات:پ.پس شما
دختره:من توی خیابون دیدمش و با ادرسی که بهم داد تا اینجا اوردمش.
امیدواردم زندگی خوبی داشته باشین و رفت.
به سمت اشپزخونه رفتمو شربت خنکی درست کردم و به سمت اتاقی که تهیونگ توش بود راه افتادم.
رفتم توی اتاقو بالاسرش کنار تخت نشستم که چشماشو اروم باز کرد:توعه هرزه اینجا چیکار میکنی با صدای خمار
با این حرفش ناراحت شدم ولی سعی کردم بهش توجه نکنم.
دستشو زیرسرش گذاشتمو اروم بلندش کردم و شربتو بهش دادم.
بعد از خوردن اون روی تخت دراز کشید و چشماشو بست.
منم از اتاق رفتم بیرون و لیوانو توی اشپزخونه گذاشتم و دوباره به سمت اتاق برگشتم.
بهش نگاه میکردم.
از هر زاویه جذاب بود.
نزدکای ۳ دیقه بعد به گوشیش اسمسی اومد به سمت گوشیش رفتم.
ادامه دارد....
۵۹.۵k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.