♡pt: ♡⁵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
چشمام رو باز کردم انتظار داشتم نور خورشید توی چشمم بخوره ولی بجای نور خورشید این ماه بود که نورش به چشمام میتابید دستم رو روی تخت گذاشتم و خودمو رو به بالا کشیدم و بلند شدم که دیدم همون پسر زیر تخت خوابیده یعنی بخاطر من اینجا خوابیده
ا/ت: آقای محترم... آقای محترم
هوسوک: هوم سلام
ا/ت: سلام شبتون بخیر
هوسوک: چیزی نیاز داشتید
ا/ت: میخواستم برم دستشویی اگه میشه
هوسوک: باش برو یا میخوای بیام؟
ا/ت: نه میرم
ا/ت ویو:
رفتم از اتاق بیرون و رفتم دستشویی و رفتم دستام رو شستم داشتم با دستمال دستم رو پاک میکردم بعد چند ثانیه که رفتم بیرون از دستشویی دیدم یه نفر نشسته روی صندلی های میز نهار خوری منم بدم نمیومد باهاشون دوست باشم و مکالمه ایجاد کنم ولی خب ریسکش خیلی بالا بود با خودم گفتم نترس نترس ا/ت و قدم هامو تند کردم و به سمت اون کسی که روی میز نشسته بود رفتم
ا/ت: س... سلام
جیمین: سلام
ا/ت: م... میتونم بشینم؟
جیمین: چرا با لکنت حرف میزنی؟
ا/ت: خ. خب توم جای من بودی اینجوری میشدی
جیمین: اها ن.... ولی اگه جات بودم میذاشتم که پسرا ازت لذت ببرن
ا/ت: منم مشکلی با خوردن خونتون از من ندارم فقط اگه بمیرم چی
جیمین: هه اینطورام نیست بیبی
ا/ت: ب.. بیبی؟!
جیمین: یه جوری رفتار میکنی انگار اولین باره از دهنم میشنویی
ا/ت: دومین باره؟
جیمین: ههههه خیلی بانمکی نمکدون
ا/ت: نمک ریز
جیمین: هوم زبون درازم که هستی ولی جلوی هوسوک مهربون میشی
ا/ت: الان مگه خشمگین بودم؟
جیمین: همال
ا/ت: هوییی حرف دهنتو بفهم مرتیکه بیشعور
جیمین: ههه مگه جز اینه خیلی خودنمایی میکنی
ا/ت: بازم میگم «با صدای بلند» اگه... جای... من... بودی... اینطور.... نمیگفتی
جیمین: هوم نمدونم شاید همال بودن حس خوبیه
بهتره پس یه بار جای تو بودنو امتحان کنم؟
ا/ت: خدایا صبرم بده خدایا صبرم بده
جین: کی اینجا داره صبر میخواد از خدا؟
جیمین: این هماله
ا/ت: خفشو«داد»
جین: اروم بابا توم ساکت جیمین این چه حرفیه
یونگی: خب راست میگه دیگه مگه بجز اینه؟
ا/ت: خدایا صبر بده «داد» اصلا میدونی چیه منو باش خرم فکر کردم میشه با شما مثل ادم حرف زد ولی با عوضی ها که نمیشه مثل ادم حرف زد
کوک: قطعا زده به سرت داری توهین میکنی اره اینو میذارم از روی بی تجربه بودنت
ار ام: بچها خفه شید عه یه دختر گیر اوردین همه ریختین سرش!!!
ا/ت: خیلی ممنون ولی بهتره میونه خودتون رو بخاطر من خراب نکنید!
ا/ت: و خوشحال میشم یه نفر دیگه رو پیدا کنید واسه شام.
هوسوک: چخبر هااا«با داد»
ا/ت: خیلی ممنون من دیگه میرم و ممنون بهم برای خواب جا دادی
هوسوک: خ... خواهش میکنم
ا/ت ویو:
سری از عمارت زدم بیرون با اینکه هوا سرد بود و احتمال شکار شدنم توسط گرگا بیشتر بود ولی به راهم ادامه دادم همینطور که میرفتم صدای زوره های گرگ بیشتر میشد و قلبم بیشتر میریخت
تهیونگ ویو:
بعد اینکه اون دختر با بچها دعوا کرد و از خونه زد بیرون از پنجره نگاش میکردم که معلوم بود پشیمون بود که چرا این خونه گرم رو به بیرون به اون سردی و خطرناک ترجیح داده برای همین دنبالش رفتم که اتفاقی واسش نیوفته من زیاد سرما رو حس نمیکردم
برای این دنبالش رفتم چونکه این تنها غذای ما بود چونکه کسی به این عمارت نمیاد و هیچکس اینجارو نمیشناسه همینطور که تقیبش میکردم و صدای گرگ ها بیشتر میشد میترسیدم جورد بیاد و صدمه ای بهش بزنه.
پایان»«برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
چشمام رو باز کردم انتظار داشتم نور خورشید توی چشمم بخوره ولی بجای نور خورشید این ماه بود که نورش به چشمام میتابید دستم رو روی تخت گذاشتم و خودمو رو به بالا کشیدم و بلند شدم که دیدم همون پسر زیر تخت خوابیده یعنی بخاطر من اینجا خوابیده
ا/ت: آقای محترم... آقای محترم
هوسوک: هوم سلام
ا/ت: سلام شبتون بخیر
هوسوک: چیزی نیاز داشتید
ا/ت: میخواستم برم دستشویی اگه میشه
هوسوک: باش برو یا میخوای بیام؟
ا/ت: نه میرم
ا/ت ویو:
رفتم از اتاق بیرون و رفتم دستشویی و رفتم دستام رو شستم داشتم با دستمال دستم رو پاک میکردم بعد چند ثانیه که رفتم بیرون از دستشویی دیدم یه نفر نشسته روی صندلی های میز نهار خوری منم بدم نمیومد باهاشون دوست باشم و مکالمه ایجاد کنم ولی خب ریسکش خیلی بالا بود با خودم گفتم نترس نترس ا/ت و قدم هامو تند کردم و به سمت اون کسی که روی میز نشسته بود رفتم
ا/ت: س... سلام
جیمین: سلام
ا/ت: م... میتونم بشینم؟
جیمین: چرا با لکنت حرف میزنی؟
ا/ت: خ. خب توم جای من بودی اینجوری میشدی
جیمین: اها ن.... ولی اگه جات بودم میذاشتم که پسرا ازت لذت ببرن
ا/ت: منم مشکلی با خوردن خونتون از من ندارم فقط اگه بمیرم چی
جیمین: هه اینطورام نیست بیبی
ا/ت: ب.. بیبی؟!
جیمین: یه جوری رفتار میکنی انگار اولین باره از دهنم میشنویی
ا/ت: دومین باره؟
جیمین: ههههه خیلی بانمکی نمکدون
ا/ت: نمک ریز
جیمین: هوم زبون درازم که هستی ولی جلوی هوسوک مهربون میشی
ا/ت: الان مگه خشمگین بودم؟
جیمین: همال
ا/ت: هوییی حرف دهنتو بفهم مرتیکه بیشعور
جیمین: ههه مگه جز اینه خیلی خودنمایی میکنی
ا/ت: بازم میگم «با صدای بلند» اگه... جای... من... بودی... اینطور.... نمیگفتی
جیمین: هوم نمدونم شاید همال بودن حس خوبیه
بهتره پس یه بار جای تو بودنو امتحان کنم؟
ا/ت: خدایا صبرم بده خدایا صبرم بده
جین: کی اینجا داره صبر میخواد از خدا؟
جیمین: این هماله
ا/ت: خفشو«داد»
جین: اروم بابا توم ساکت جیمین این چه حرفیه
یونگی: خب راست میگه دیگه مگه بجز اینه؟
ا/ت: خدایا صبر بده «داد» اصلا میدونی چیه منو باش خرم فکر کردم میشه با شما مثل ادم حرف زد ولی با عوضی ها که نمیشه مثل ادم حرف زد
کوک: قطعا زده به سرت داری توهین میکنی اره اینو میذارم از روی بی تجربه بودنت
ار ام: بچها خفه شید عه یه دختر گیر اوردین همه ریختین سرش!!!
ا/ت: خیلی ممنون ولی بهتره میونه خودتون رو بخاطر من خراب نکنید!
ا/ت: و خوشحال میشم یه نفر دیگه رو پیدا کنید واسه شام.
هوسوک: چخبر هااا«با داد»
ا/ت: خیلی ممنون من دیگه میرم و ممنون بهم برای خواب جا دادی
هوسوک: خ... خواهش میکنم
ا/ت ویو:
سری از عمارت زدم بیرون با اینکه هوا سرد بود و احتمال شکار شدنم توسط گرگا بیشتر بود ولی به راهم ادامه دادم همینطور که میرفتم صدای زوره های گرگ بیشتر میشد و قلبم بیشتر میریخت
تهیونگ ویو:
بعد اینکه اون دختر با بچها دعوا کرد و از خونه زد بیرون از پنجره نگاش میکردم که معلوم بود پشیمون بود که چرا این خونه گرم رو به بیرون به اون سردی و خطرناک ترجیح داده برای همین دنبالش رفتم که اتفاقی واسش نیوفته من زیاد سرما رو حس نمیکردم
برای این دنبالش رفتم چونکه این تنها غذای ما بود چونکه کسی به این عمارت نمیاد و هیچکس اینجارو نمیشناسه همینطور که تقیبش میکردم و صدای گرگ ها بیشتر میشد میترسیدم جورد بیاد و صدمه ای بهش بزنه.
پایان»«برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۴۰.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.