ویو ا.ت
ویو ا.ت
بعد کلی خرید با پول ارباب جونم ( مرگ) با الکس برگشتیم
آجوما : ا.ت دخترم برو اتاق ارباب کارت داره
ا.ت : باشه آجوما
ا.ت : رفتم دم اتاق ارباب در زدم
کوک : بیا تو
ا.ت : خب ارباب کارم داشتی
کوک : آره امشب یه مهمونی داریم میخوام تو رو به دوستام معرفی کنم
ا.ت : همونا که برای اولین بار باهاشون اومدی به کافهمون ( اعضا رو میگه)
کوک : آره همونا البته غیر از اونا خیلی آدم دیگه هم هست
ا.ت : آها باشه
کوک : راستی لباس باز نمی پوشی وگرنه تنبیه میشی و دوست دختر قلابی من هستی ددی یا کوک صدام میکنی
ا.ت : اوکی ( تو ذهنش : عمراً)
ا.ت : رفتم تو اتاقم کم کم آماده بشم رفتم یه دوش سریع گرفتم مو ها رو خشک کردم و شروع کردم به درست کردن خودم موهام خیلی خوب شده بود گرونترین لباسی که خیلی شیک بود رو پوشیدم یه میکاپ کردم و اکسسوریامم ( گوشواره و گردنبند......) گذاشتم و کم کم مهمونا اومدن من هم رفتم پایین که دیدم ارباب کنار همون پسرا نشسته ( اعضا)
منم رفتم پیششون که دیدم ارباب خیلی بد نگام می کنه فکر کنم بخاطر لباسم هست
تهیونگ : به به سلام زن داداش
ا.ت : سلام
جیمین : چه زن داداش خوشگلی 🤤( جیمینه دیگه )
کوک : جیمین ( حالت اخطار)
جیهوپ : خوبی زن داداش
ا.ت : م..مرسی تو چطور
جیهوپ : به خوبیت
کوک : بالاخره مهمونی تموم شد تا به حساب ا.ت خانم برسم
ا.ت : از ترس کوک سریع رفتم داخل اتاقم و خودم رو زدم به خواب
کوک : رفتم توی اتاق ا.ت که دیدم خودشو زده به خواب
کوک : فکر کردی اگر خواب باشی نمیتونم کاری کنم
ا.ت : خاستم از روی تخت بلند شم تا براش توضیح بدم که یکدفعه
پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد و بعد..............
( برای پارت بعد به کامنتا مراجعه کنید با تشکر)
بعد کلی خرید با پول ارباب جونم ( مرگ) با الکس برگشتیم
آجوما : ا.ت دخترم برو اتاق ارباب کارت داره
ا.ت : باشه آجوما
ا.ت : رفتم دم اتاق ارباب در زدم
کوک : بیا تو
ا.ت : خب ارباب کارم داشتی
کوک : آره امشب یه مهمونی داریم میخوام تو رو به دوستام معرفی کنم
ا.ت : همونا که برای اولین بار باهاشون اومدی به کافهمون ( اعضا رو میگه)
کوک : آره همونا البته غیر از اونا خیلی آدم دیگه هم هست
ا.ت : آها باشه
کوک : راستی لباس باز نمی پوشی وگرنه تنبیه میشی و دوست دختر قلابی من هستی ددی یا کوک صدام میکنی
ا.ت : اوکی ( تو ذهنش : عمراً)
ا.ت : رفتم تو اتاقم کم کم آماده بشم رفتم یه دوش سریع گرفتم مو ها رو خشک کردم و شروع کردم به درست کردن خودم موهام خیلی خوب شده بود گرونترین لباسی که خیلی شیک بود رو پوشیدم یه میکاپ کردم و اکسسوریامم ( گوشواره و گردنبند......) گذاشتم و کم کم مهمونا اومدن من هم رفتم پایین که دیدم ارباب کنار همون پسرا نشسته ( اعضا)
منم رفتم پیششون که دیدم ارباب خیلی بد نگام می کنه فکر کنم بخاطر لباسم هست
تهیونگ : به به سلام زن داداش
ا.ت : سلام
جیمین : چه زن داداش خوشگلی 🤤( جیمینه دیگه )
کوک : جیمین ( حالت اخطار)
جیهوپ : خوبی زن داداش
ا.ت : م..مرسی تو چطور
جیهوپ : به خوبیت
کوک : بالاخره مهمونی تموم شد تا به حساب ا.ت خانم برسم
ا.ت : از ترس کوک سریع رفتم داخل اتاقم و خودم رو زدم به خواب
کوک : رفتم توی اتاق ا.ت که دیدم خودشو زده به خواب
کوک : فکر کردی اگر خواب باشی نمیتونم کاری کنم
ا.ت : خاستم از روی تخت بلند شم تا براش توضیح بدم که یکدفعه
پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد و بعد..............
( برای پارت بعد به کامنتا مراجعه کنید با تشکر)
۸۹۲
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.