𝐏𝐀𝐑𝐓 ¹⁰
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ ) 𝐏𝐀𝐑𝐓 ¹⁰
سرمو برگردوندم یه مرد چهل ساله بود بی خیال شدم ولی مور مورم شد + شام ججوری میخوری _ فقط نگاه میکنم + ولی چرا _ بس کن . یه مرد و زن میانسال اومد داخل باغ من و هوسوک رفتیم پیششون _ بلاخره اومدین. باباش: همش زیر سر خواهرته( ورود پر افتخار خواهر هوسوک جی وو را اعلام میکنم ) .(علامت خواهرش ×) × بابا .مامانش: بریممهمون ها منتظرن . همه رفتن سر میز اون مرد کع شریکشون بود روی صندلی وسط نشست و پدر هوسوک روبروش من کنار هوسوک و خواهرش بودم ٪ هوسوک جان ججوری غذا میخوای بخوری با اون ماسک _ ببخشید بی ادبی هم میشه ولی خودتون میدونید که ٪ مشکلی نیست . پسر شریکش یه جوری نگام میکرد خواهر هوسوک دمدر گوشم گفت:×چیکاره ی برادرمی.متقابل دمدر گوشش گفتم: الان زشته. ظاهرا به خانواده اش نگفته بود کهمنوقبول کرده بعد شام خواهر هوسوک اومد پیشم . × خب هوسوک نامزد گرفتی به ما نمیگی هوم _ شروع نکن اصن از کجا میدونی × دیگه....مامان پسرت نامزد داره . مامانش: وایی پسرم بلاخره ولی بد کاری کردی به ما نگفتی .+ سلام مامان جان من هاری هستم . دستمو گرفت و گفت : سلام عزیزم به به دختر به این خوشگلی هزار ماشالا . یه لبخند زدم که خواهر جیهوپ گفت × خوشبختم جی وو هستم + همچنین . من و هوسوک تنها شدیم + میگم پسر شریکتون یه چیزیش هستا چشمش روی همه دخترا بزنم فکشو بیارم پایین _ توجه ای نکن + خوب جای من نیستی _ وقتشه + چی وقتشه....وایسا. رفت تو راه پله و گفت _ از اینکه به این جشن اومدین متشکرم همچنین از آقای جی که در کارهای شرکت بهمون کمک کردن ممنونم ..... × جذابه نه + ارع....ععع شما × بابا راحت باش + مدل هستی × ارع چطور + دوستام طرفداراتن اگر بفهمن پیشتم میخوان کلی حرف ازم بکشن . یه لبخندی زد × اوضاع با هوسوک ججوری + خب خوبه دیگه × چهره اش رو دیدی + ارع چن وقت پیش....صدای سرفه اومد +اوخخ پام × چی شد + هیچی عادت ندارم به کفش پاشنه بلند چن وقت پیش همبه خاطر همین کفشا پام نابود شد _ بزار ببینم بشین رو صندلی.....
سرمو برگردوندم یه مرد چهل ساله بود بی خیال شدم ولی مور مورم شد + شام ججوری میخوری _ فقط نگاه میکنم + ولی چرا _ بس کن . یه مرد و زن میانسال اومد داخل باغ من و هوسوک رفتیم پیششون _ بلاخره اومدین. باباش: همش زیر سر خواهرته( ورود پر افتخار خواهر هوسوک جی وو را اعلام میکنم ) .(علامت خواهرش ×) × بابا .مامانش: بریممهمون ها منتظرن . همه رفتن سر میز اون مرد کع شریکشون بود روی صندلی وسط نشست و پدر هوسوک روبروش من کنار هوسوک و خواهرش بودم ٪ هوسوک جان ججوری غذا میخوای بخوری با اون ماسک _ ببخشید بی ادبی هم میشه ولی خودتون میدونید که ٪ مشکلی نیست . پسر شریکش یه جوری نگام میکرد خواهر هوسوک دمدر گوشم گفت:×چیکاره ی برادرمی.متقابل دمدر گوشش گفتم: الان زشته. ظاهرا به خانواده اش نگفته بود کهمنوقبول کرده بعد شام خواهر هوسوک اومد پیشم . × خب هوسوک نامزد گرفتی به ما نمیگی هوم _ شروع نکن اصن از کجا میدونی × دیگه....مامان پسرت نامزد داره . مامانش: وایی پسرم بلاخره ولی بد کاری کردی به ما نگفتی .+ سلام مامان جان من هاری هستم . دستمو گرفت و گفت : سلام عزیزم به به دختر به این خوشگلی هزار ماشالا . یه لبخند زدم که خواهر جیهوپ گفت × خوشبختم جی وو هستم + همچنین . من و هوسوک تنها شدیم + میگم پسر شریکتون یه چیزیش هستا چشمش روی همه دخترا بزنم فکشو بیارم پایین _ توجه ای نکن + خوب جای من نیستی _ وقتشه + چی وقتشه....وایسا. رفت تو راه پله و گفت _ از اینکه به این جشن اومدین متشکرم همچنین از آقای جی که در کارهای شرکت بهمون کمک کردن ممنونم ..... × جذابه نه + ارع....ععع شما × بابا راحت باش + مدل هستی × ارع چطور + دوستام طرفداراتن اگر بفهمن پیشتم میخوان کلی حرف ازم بکشن . یه لبخندی زد × اوضاع با هوسوک ججوری + خب خوبه دیگه × چهره اش رو دیدی + ارع چن وقت پیش....صدای سرفه اومد +اوخخ پام × چی شد + هیچی عادت ندارم به کفش پاشنه بلند چن وقت پیش همبه خاطر همین کفشا پام نابود شد _ بزار ببینم بشین رو صندلی.....
۵۰.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.