🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊
🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊
#دریای_چشمانت
#پارت_3
که صدا در اومد
هعی ایفون و فشار میدادن
خو وایسین دیگه مگه سر اوردین
مغزم:شاید اوردن
رفتم سمت ایفون دیدم دادمهر تو حلق آیفونه
ای خدا هر کی رو شفا داده اینو شفا نمیده
درو زدم و رفتم ببینم کجا بود
میدونین دیگه حس کنجکاوی
وجدان:همون فضولی
نچ کنجکاوی
مغزم:اه هر چی ببندین دیگه
گگگگگ
درو باز کردم دیدم دادمهر با کوه عظیمی از خرید وارد شد
یا غیاث المستغسین
اینو چجوری آورده
تو هر دستش فک کنم ده تا نایلون بود
خدایا
دادمهر تا منو دید گفت
+عه سلام بیا اینارو ببر تو
نگاه اندر سفیهانه ای بهش انداختم و گفتم
+سلام
خو مردک تو نقش غول داری تو خونه من ندارم که
اینارو چجوری ببرم تو باهوش؟
خندید و گفت
+بچه یکی یکی ببر مگه گفتم باهم ببری
نگاهی بهم کرد و ادامه داد
+باهوش
بیشعوررر
داشت تلافی میکرد
دیدم داره میره سمت در
_هوی کجا
ی فا*ک نشون داد گفت
+شات آپ پلیز
بعد از پشت در بازم نایلون اورد
نگاه متعجبی بهش کردم و گفتم
_بسم الله الرحمن الرحیم
چجوری اوردی اینا و؟
+این همه سال عمرمو تو باشگاه تلف نکردم که اخر سر اینارو نتونم بیارم
_اره بر منکرش لعنت
اصن باید وقتی منو دل آرام و باهم بلند کردی ب این نتیجه میرسیدم...
ادامه دارد
#رمان
#دریای_چشمانت
#پارت_3
که صدا در اومد
هعی ایفون و فشار میدادن
خو وایسین دیگه مگه سر اوردین
مغزم:شاید اوردن
رفتم سمت ایفون دیدم دادمهر تو حلق آیفونه
ای خدا هر کی رو شفا داده اینو شفا نمیده
درو زدم و رفتم ببینم کجا بود
میدونین دیگه حس کنجکاوی
وجدان:همون فضولی
نچ کنجکاوی
مغزم:اه هر چی ببندین دیگه
گگگگگ
درو باز کردم دیدم دادمهر با کوه عظیمی از خرید وارد شد
یا غیاث المستغسین
اینو چجوری آورده
تو هر دستش فک کنم ده تا نایلون بود
خدایا
دادمهر تا منو دید گفت
+عه سلام بیا اینارو ببر تو
نگاه اندر سفیهانه ای بهش انداختم و گفتم
+سلام
خو مردک تو نقش غول داری تو خونه من ندارم که
اینارو چجوری ببرم تو باهوش؟
خندید و گفت
+بچه یکی یکی ببر مگه گفتم باهم ببری
نگاهی بهم کرد و ادامه داد
+باهوش
بیشعوررر
داشت تلافی میکرد
دیدم داره میره سمت در
_هوی کجا
ی فا*ک نشون داد گفت
+شات آپ پلیز
بعد از پشت در بازم نایلون اورد
نگاه متعجبی بهش کردم و گفتم
_بسم الله الرحمن الرحیم
چجوری اوردی اینا و؟
+این همه سال عمرمو تو باشگاه تلف نکردم که اخر سر اینارو نتونم بیارم
_اره بر منکرش لعنت
اصن باید وقتی منو دل آرام و باهم بلند کردی ب این نتیجه میرسیدم...
ادامه دارد
#رمان
۶۴۰
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.