part 19✨️.
part_19✨️.
بعد از همه ی اینا بلاخره وقت استراحت و غذا خوردن رسید
مهمون ها متفرق شدن تا بتونن از غذا های خوشمزه ی جشن استفاده کنن
هه رین هم از محراب بیرون اومد و سمت تالا اصلی حرکت کرد
چند قدم بیشتر نمونده بود که دستش از پشت سر کشیده شد و باعث متوقف شدنش شد
وقتی برگشت انتظار نداشت ویکتور رو پشت سرش ببینه
با دیدن قیافه ی عبوس و جدیش قلبش تند تر از حالت معمول زد
ویکتور کمی جلو تر اومد و خم شد کنار گوش هه رین و گفت
ویکتور : یه چیزو میگم خوب تو گوشات فرو کن ، ازم انتظار عشق و محبت نداشته باش ، تو فقط پزشک پسرمی همین
هه رین با چشمای گرد شده به روبه روش خیره شد
ویکتور بعد از اینکه عطر خوشبوی گردن هه رین رو عمیق بو کشید ازش جدا شد و به سمت تالار اصلی حرکت کرد
ولی هه رین همونطور بهت زده سر جاش وایساده بود
معنیه این حرف ها چی بود ؟ چرا هر وقت این مرد و میدید یا نزدیکش میشد ضربان قلبش به طور خطرناکی بالا میرفت و نفسش بند میومد ؟
با شنیدن صدای لیلی از بهت درومد و به دختر شاد و شنگولی که از دور به سمت میدوید خیره شد
لیلی بهش رسید و بعد از زدن یه لبخند هیجانی گفت
لیلی : مبارک باشه بانو ، و یه خبر خیلی خوش تر ، دارویی که سالها داشتین روش کار میکردین بلاخره جواب داد
هه رین گیج شده بود دارو ؟
هه رین: کدوم...کدوم دارو ؟
لیلی نفسی گرفت و ادامه داد
لیلی : دارویی که میتونه بیماری های خاصی مثل بیماری های پسر لُرد و درمان کنه شما هشت سال از عمرتونرو صرف درست کردنش کردین....
بعد از همه ی اینا بلاخره وقت استراحت و غذا خوردن رسید
مهمون ها متفرق شدن تا بتونن از غذا های خوشمزه ی جشن استفاده کنن
هه رین هم از محراب بیرون اومد و سمت تالا اصلی حرکت کرد
چند قدم بیشتر نمونده بود که دستش از پشت سر کشیده شد و باعث متوقف شدنش شد
وقتی برگشت انتظار نداشت ویکتور رو پشت سرش ببینه
با دیدن قیافه ی عبوس و جدیش قلبش تند تر از حالت معمول زد
ویکتور کمی جلو تر اومد و خم شد کنار گوش هه رین و گفت
ویکتور : یه چیزو میگم خوب تو گوشات فرو کن ، ازم انتظار عشق و محبت نداشته باش ، تو فقط پزشک پسرمی همین
هه رین با چشمای گرد شده به روبه روش خیره شد
ویکتور بعد از اینکه عطر خوشبوی گردن هه رین رو عمیق بو کشید ازش جدا شد و به سمت تالار اصلی حرکت کرد
ولی هه رین همونطور بهت زده سر جاش وایساده بود
معنیه این حرف ها چی بود ؟ چرا هر وقت این مرد و میدید یا نزدیکش میشد ضربان قلبش به طور خطرناکی بالا میرفت و نفسش بند میومد ؟
با شنیدن صدای لیلی از بهت درومد و به دختر شاد و شنگولی که از دور به سمت میدوید خیره شد
لیلی بهش رسید و بعد از زدن یه لبخند هیجانی گفت
لیلی : مبارک باشه بانو ، و یه خبر خیلی خوش تر ، دارویی که سالها داشتین روش کار میکردین بلاخره جواب داد
هه رین گیج شده بود دارو ؟
هه رین: کدوم...کدوم دارو ؟
لیلی نفسی گرفت و ادامه داد
لیلی : دارویی که میتونه بیماری های خاصی مثل بیماری های پسر لُرد و درمان کنه شما هشت سال از عمرتونرو صرف درست کردنش کردین....
۴.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.