عشق مخفی پارت ۸

ویو جیمین
ساعت سه و ربع بود کارکنایی که کاری نداشتن میرفتن خونشون من بقیه هم حاضر شدیم بریم عمارت
یونگی تهیونگ و نامجون تو ی ماشین من و بچه هام توی ماشین جین پشت فرمون نشسته بود اما یونگی خودش بادیگارد داشت و با اون اینور و اون ور میرفت
طبق ادرس باهم رسیدیم به عمارت
پیاده شدیم از ماشین و رفتیم داخل. داخل از بیرون بزرگتر و قشنگ تر بود
جیمین: واووو. چیزه. عه خونتون خیلی قشنگه
یونگی: ممنون. رسمی حرف نزن
تهیونگ: بیاید باهم راحت باشیم مثل شیش تا دوست
جونگکوک: اوکی
یونگی: خب بیاید راجع به همین قرار داد ها توضیحانی رو بعدم
ـــــــــــ بعد توضیحات ـــــــــــــــــ
نامجون: خب بیاید مسابقه تیر اندازی بدیم کی پایس؟
همه: منننننن
رفتیم داخل یه اتاق بزرگ که توش ده تا جایگاه تیر اندازی و ده تا هدف بود
رفتیم روی اون جایگاه ها و شروع کردیم
ویو یونگی
با اینکه جیمین همیشه خیلی شاد و خوشحاله ولی الان خیلی جدیه مثل خودم
بادیگارد: اتمام مسابقه
تهیونگ: تیر اندازی من خیلی خوب نیس
جونگکوک: منم همینطور
یونگی: ازت میخوام عادلانه تصمیم بگیری
(روبه بادیگارد)
بعد دو دقیقه بررسی بادیگارد یونگی نتایج و گفت
بادیگارد:.....

بله. همون موقعیتی که ادمینم پارت میخواد از خودش😂😂