پارت ۷
پارت ۷
(بچه ها از این به بعد اسمات ها رو تو کامنت ها میزارم)
هر دو خسته افتادن رو تخت
رفتن تو بغل هم و خوابیدن
ویو جین
صبح با درد دلم بیدار شدم
هرچه قدر اینور اون ور کردم نامجون رو ندیدم ، یه نامه روی میز بود ، وَ اوووو چه میزی آماده کرده
نامه رو خوندم
(سلام دنیام ، دیدم خوابیدی بیدارت نکردم ، راستش خیلی منتظر بودم که بیدار شی و باهم بریم ، اما خب غرق خواب بودی ، برات صبحانه درست کردم ، تو هم برو یه دوش بگیر و لباسی که برات گذاشتم رو بپوش ، وسایل لازم رو تو حموم برات گذاشتم
امیدوارم از دستم ناراحت نباشی:] )
وای آخه یه مرد چه قدر میتونه جنتلمن باشه؟؟ووویییییییی
به حرف نامجون کردم و رفتم حموم ، بعدم اومدم لباسی که برام گذاشته بود رو(میزارم عکس رو) پوشیدم . بعدم رفتم صبحانه ام رو خوردم ، میخواستم برم پایین اما نمیدونستم کار درستی هست یا نه ، هوفففف بیخیال شدم و رفتم پایین ..
ویو نامجون
براش یه نامه نوشتم و اومدم پایین و کافه رو باز کردم ، بعدم منتظر مشتری ها بودم . کم کم میومدن و کافه دوباره پر میشد ، یکم بعد متوجه حضور یکی شدم ؛ جین بود . ووییییییی گوگولی
خیلی کیوت شده بود ، معلوم بود موهاش رو سشوار نکشیده که انقدر پف کرده .. اومد جلو و با یه حالت کیوت و خوابالو سلام کرد (بچه ها علامت ها رو یادم رفته ، جین+ ، نام- ، هوپ÷ ، جیم×)
+سلام (کیوت)
-سلام بیب
+چرا بیدارم نکردی؟
-نامه رو خوندی؟
+آره(خجالت)
-حیح کیوت(زیر لب)
همینطور کنار هم بودیم که دوباره در کافه با زنگ بالاش به صدا در اومد
از صحنه ای که دیدم شک شدم /:
اون... اون جیمین بود با دوست جین؟؟:/
×آآآ سلام (هل و خجالت)
-س...سلام (تعجب)
+سلام(تعجب)
÷عه جین تو اینجایی؟ س..سلام(خجالت)
+- میشه بگید اینجا چه خبره؟ :|
×÷شما بگید چرا کنار همید..
÷جین تو چرا لباست عوض شده ؟ تو همچین لباسی نداشتی که (●__●)
+شما چرا با هم اومدین ؟؟
×آیشششش بسه ، ما با همیم
+-چییییییییییی؟!!!!!!
+بلاخره کار خودت رو کردی هوسوک؟
÷آمممم خب ، دیگه دیگه ƪ(˘⌣˘)ʃ
- خیله خب ، حالا فعلا بیاید اینور با به بعد ، جیمین تو هم لباست رو بپوش و بیا برو سفارش ها رو بگیر
×اوکییی(کیوت)
نمیدونم اما خوشحال بودم که همه چی همونجور که باید پیشرفته
خلاصه بعد ۳ ساعت مغازه رو تعطیل کردم و چهار نفری رفتیم بالا
-خبببب ، بگید ببینم چجوریا شده؟
×خببببب راستش بعد اون موقع که رفتم دنبال جین و آوردمش پیش تو ، میخواستم برم بیرون که با هوپی برخورد کردم
فلش بک به اون موقع
×آآآ، معذرت میخوام ، چیزیتون که ... ن..نش...نشد؟(محو هوسوک)
÷آمممم نه ... خ...خیلی ممنون ، م..من چیزیم نیست :)
×آممم فکر کنم شما .... شما دوست جین هیونگ باشید.. درسته؟؟
÷عه بله، میدونید کجاست؟!
×خ...خب ، اون...
(بچه ها از این به بعد اسمات ها رو تو کامنت ها میزارم)
هر دو خسته افتادن رو تخت
رفتن تو بغل هم و خوابیدن
ویو جین
صبح با درد دلم بیدار شدم
هرچه قدر اینور اون ور کردم نامجون رو ندیدم ، یه نامه روی میز بود ، وَ اوووو چه میزی آماده کرده
نامه رو خوندم
(سلام دنیام ، دیدم خوابیدی بیدارت نکردم ، راستش خیلی منتظر بودم که بیدار شی و باهم بریم ، اما خب غرق خواب بودی ، برات صبحانه درست کردم ، تو هم برو یه دوش بگیر و لباسی که برات گذاشتم رو بپوش ، وسایل لازم رو تو حموم برات گذاشتم
امیدوارم از دستم ناراحت نباشی:] )
وای آخه یه مرد چه قدر میتونه جنتلمن باشه؟؟ووویییییییی
به حرف نامجون کردم و رفتم حموم ، بعدم اومدم لباسی که برام گذاشته بود رو(میزارم عکس رو) پوشیدم . بعدم رفتم صبحانه ام رو خوردم ، میخواستم برم پایین اما نمیدونستم کار درستی هست یا نه ، هوفففف بیخیال شدم و رفتم پایین ..
ویو نامجون
براش یه نامه نوشتم و اومدم پایین و کافه رو باز کردم ، بعدم منتظر مشتری ها بودم . کم کم میومدن و کافه دوباره پر میشد ، یکم بعد متوجه حضور یکی شدم ؛ جین بود . ووییییییی گوگولی
خیلی کیوت شده بود ، معلوم بود موهاش رو سشوار نکشیده که انقدر پف کرده .. اومد جلو و با یه حالت کیوت و خوابالو سلام کرد (بچه ها علامت ها رو یادم رفته ، جین+ ، نام- ، هوپ÷ ، جیم×)
+سلام (کیوت)
-سلام بیب
+چرا بیدارم نکردی؟
-نامه رو خوندی؟
+آره(خجالت)
-حیح کیوت(زیر لب)
همینطور کنار هم بودیم که دوباره در کافه با زنگ بالاش به صدا در اومد
از صحنه ای که دیدم شک شدم /:
اون... اون جیمین بود با دوست جین؟؟:/
×آآآ سلام (هل و خجالت)
-س...سلام (تعجب)
+سلام(تعجب)
÷عه جین تو اینجایی؟ س..سلام(خجالت)
+- میشه بگید اینجا چه خبره؟ :|
×÷شما بگید چرا کنار همید..
÷جین تو چرا لباست عوض شده ؟ تو همچین لباسی نداشتی که (●__●)
+شما چرا با هم اومدین ؟؟
×آیشششش بسه ، ما با همیم
+-چییییییییییی؟!!!!!!
+بلاخره کار خودت رو کردی هوسوک؟
÷آمممم خب ، دیگه دیگه ƪ(˘⌣˘)ʃ
- خیله خب ، حالا فعلا بیاید اینور با به بعد ، جیمین تو هم لباست رو بپوش و بیا برو سفارش ها رو بگیر
×اوکییی(کیوت)
نمیدونم اما خوشحال بودم که همه چی همونجور که باید پیشرفته
خلاصه بعد ۳ ساعت مغازه رو تعطیل کردم و چهار نفری رفتیم بالا
-خبببب ، بگید ببینم چجوریا شده؟
×خببببب راستش بعد اون موقع که رفتم دنبال جین و آوردمش پیش تو ، میخواستم برم بیرون که با هوپی برخورد کردم
فلش بک به اون موقع
×آآآ، معذرت میخوام ، چیزیتون که ... ن..نش...نشد؟(محو هوسوک)
÷آمممم نه ... خ...خیلی ممنون ، م..من چیزیم نیست :)
×آممم فکر کنم شما .... شما دوست جین هیونگ باشید.. درسته؟؟
÷عه بله، میدونید کجاست؟!
×خ...خب ، اون...
۱.۲k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.