I HEAT MY SELF فیک
_ یه لحظه خفه شو میخوام زرمو بزنم میذاری؟
_ اوکی اوکی معذرت میخوام افسر پارک دستور چیه قربان؟
_ ببین یه سر نخ پیدا کردیم از همون پرونده 006
_ وایییی خدا واقعا؟؟ بلاخره یه سرنخی پیدا شدهههه باید بکهیونم خبر کنیم بره شیرینی بخرههههه
_بابا بذار تموم بشن حرفام بعدش :/// تازه شیرینی بمونه برای بعد از دستگیری اون عوضی... ببین یه نفر رو دستگیر کردیم از زیر دستای کیم کایه
دخترک با شنیدن اون حرف لبخند از روی لباش محو شد و با دقت داشت به حرفای افسر پارک گوش میداد
_خب چی میگه؟
_توی ایست بازرسی بهش مشکوک شدن به خاطر حمل مقداری هروئین و با کمال تعجب فقط 20 گرم اونجا پیدا کردن اوردیمش اتاق بازجویی و اون فقط اعتراف کرد که یه خورده فروشی بیش نیس و اونو میخواسته توی یکی از پارک های اطرف بفروشه همین
_ خب چجوری پس پی بردید که اون میتونه زیر دست اون کیم عوضی باشه؟
_چون وقتی بارزسی بدنیش کردن یه تتو عجیب روی کتف سمت راستش داشت... یه ققنوس که از خاکستر خودش بلند شده بود و شروع به پرواز میکرد...
_ این تتو... قبلا هم روی کتف یکی دیگه بودش و دقیقا سمت راست بود و وقتی که کم کم داشتیم به این نتیجه میرسیدیم که از ادمای کیم کای میتونه باشه خبر مرگش اومد... اون خودشو کشته بود البته که من هنوزم فکر میکنم که یه نفر اونو کشته بود
_ منم همین فکرو میکردم ولی شوهد چیز دیگه ای رو نشون میده ا.ت
_ حالم از اینا بهم میخوره ... شواهد، مدارک همشون به یه ورم ... برام مهم نیس که قانونی کیم کای رو گیر میندازیم یا غیر قانونی .. من فقط میخوام گیرش بندازم
_ ا.ت ! خیلی خوبه که اینقدر شور و شوق داری ولی... همه ما باید تو چارچوب قانون قدم برداریم این ساده ترین اصل راهیه که توش قدم گذاشتیم
_ هعیی اره میدونم ولی وقتی اون مافیای لعنتی جلوی چشمای من قانون رو دور میزنه واز قانون به نفع خودش استفاده میکنه توقع داری از این قانون لعنتی هنوزم پیروی کنم؟؟؟
_ چی بگم ا.ت ... فک کنم منم کم کم باید تغییر روش بدم
_ خیلی دیر داری تغییر میکنی افسر پارک در ضمن بعد از دستگیری اون عوضی ، شیرینی که سهله باید شام مهمونون کنی توی گرونترین رستوران این شهر به همراه بستنی شکلاتی ...
و با لبخندی که به سختی به لب داشت اتاق رو ترک کرد تا به طرف بکهیون بره و یکم انرژی از دست دادش رو بدست بیاره... اخه اون بکهیون بود.... منبع انرژی ا.ت و چانیول... سه دوستی که از دانشگاه بهم قول دادن که هیچ وقت همدیگر رو ترک نکنن
اما به نظرتون ادم به هر چیزی که داره قراره برسه؟؟ چیزی به نام روزگار وجود داره که بهتون عکس ماجرا رو نشون بده و بهتون ثابت کنه که قدرتش بالاتر از شماست و شما کاری جز منعطف شدن در برابر اون نخواهید داشت....
-------------------------
لایک و کامنت فراموش نشه کیوتیا :))
نظراتتون به شدت دلگرم کنندس
_ اوکی اوکی معذرت میخوام افسر پارک دستور چیه قربان؟
_ ببین یه سر نخ پیدا کردیم از همون پرونده 006
_ وایییی خدا واقعا؟؟ بلاخره یه سرنخی پیدا شدهههه باید بکهیونم خبر کنیم بره شیرینی بخرههههه
_بابا بذار تموم بشن حرفام بعدش :/// تازه شیرینی بمونه برای بعد از دستگیری اون عوضی... ببین یه نفر رو دستگیر کردیم از زیر دستای کیم کایه
دخترک با شنیدن اون حرف لبخند از روی لباش محو شد و با دقت داشت به حرفای افسر پارک گوش میداد
_خب چی میگه؟
_توی ایست بازرسی بهش مشکوک شدن به خاطر حمل مقداری هروئین و با کمال تعجب فقط 20 گرم اونجا پیدا کردن اوردیمش اتاق بازجویی و اون فقط اعتراف کرد که یه خورده فروشی بیش نیس و اونو میخواسته توی یکی از پارک های اطرف بفروشه همین
_ خب چجوری پس پی بردید که اون میتونه زیر دست اون کیم عوضی باشه؟
_چون وقتی بارزسی بدنیش کردن یه تتو عجیب روی کتف سمت راستش داشت... یه ققنوس که از خاکستر خودش بلند شده بود و شروع به پرواز میکرد...
_ این تتو... قبلا هم روی کتف یکی دیگه بودش و دقیقا سمت راست بود و وقتی که کم کم داشتیم به این نتیجه میرسیدیم که از ادمای کیم کای میتونه باشه خبر مرگش اومد... اون خودشو کشته بود البته که من هنوزم فکر میکنم که یه نفر اونو کشته بود
_ منم همین فکرو میکردم ولی شوهد چیز دیگه ای رو نشون میده ا.ت
_ حالم از اینا بهم میخوره ... شواهد، مدارک همشون به یه ورم ... برام مهم نیس که قانونی کیم کای رو گیر میندازیم یا غیر قانونی .. من فقط میخوام گیرش بندازم
_ ا.ت ! خیلی خوبه که اینقدر شور و شوق داری ولی... همه ما باید تو چارچوب قانون قدم برداریم این ساده ترین اصل راهیه که توش قدم گذاشتیم
_ هعیی اره میدونم ولی وقتی اون مافیای لعنتی جلوی چشمای من قانون رو دور میزنه واز قانون به نفع خودش استفاده میکنه توقع داری از این قانون لعنتی هنوزم پیروی کنم؟؟؟
_ چی بگم ا.ت ... فک کنم منم کم کم باید تغییر روش بدم
_ خیلی دیر داری تغییر میکنی افسر پارک در ضمن بعد از دستگیری اون عوضی ، شیرینی که سهله باید شام مهمونون کنی توی گرونترین رستوران این شهر به همراه بستنی شکلاتی ...
و با لبخندی که به سختی به لب داشت اتاق رو ترک کرد تا به طرف بکهیون بره و یکم انرژی از دست دادش رو بدست بیاره... اخه اون بکهیون بود.... منبع انرژی ا.ت و چانیول... سه دوستی که از دانشگاه بهم قول دادن که هیچ وقت همدیگر رو ترک نکنن
اما به نظرتون ادم به هر چیزی که داره قراره برسه؟؟ چیزی به نام روزگار وجود داره که بهتون عکس ماجرا رو نشون بده و بهتون ثابت کنه که قدرتش بالاتر از شماست و شما کاری جز منعطف شدن در برابر اون نخواهید داشت....
-------------------------
لایک و کامنت فراموش نشه کیوتیا :))
نظراتتون به شدت دلگرم کنندس
۶.۸k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.