رمان عشق دزدی
خلاصه رمان ات و دوستاش رفته بودن بیرون اول رفتن خرید بعد رفتن شهر بازی بعد رفتن یک کافه اونا کیکو شیک سفارش دادن و خوردن می خواستن برن خونه که دوستای ات رفتن اما ات منتظر تاکسی بود که یک دفعه نامجون و باندش اومدن و ات و بیهوش کردنو دزدیدن...... .....
۱.۶k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.