فیک قرار تصادفی من با عشق زندگیم
«پارت:۴»
اومد سلام بدم که یه گارسون به یه سینی پر از لیوان شربت و نوشابه خورد بهم که افتادم زمین و همه لیوان ها ریخت روم ..
همه شروع کردن به خندید.
گارسون کلی عذرخواهی کرد و ناراحت بود.
گارسون: ببخشید و...و...واقعا متاسفم ندیدمتون و عجله داشتم.
سوآه : اشکالی نداره.
تهیونگ با حالت نگران اومد طرفم و بلندم کرد.
رو به گارسون گفت...
تهیونگ : مگه کوری نمیبینی؟
گارسون : ببخشید آقا خیلی ببخشید.
سوآه: رئیس کیم تمومش کنید حالم خوبه.
کتشو درآورد و انداخت روی شونم و منو به طرف سرویس بهداشتی برد، رفتم داخل و صورتمو شستم...
ایش لباسام خیسه.
اینجوری نمیتونم بمونم.
اومدم بیرون و رفتم پیش بقیه، از همه تشکر کردم و گفتم باید برم.
تسا : کجا بری؟ هنوز شام نخوردی...
سوآه : ممنونم ....یه روز دیگه حتما میام ببخشید.
رفتم سوار ماشین شدمو رفتم خونه و تا رسیدم رفتم حموم.
از حموم بیرون اومدم لباسامو پوشیدم و نشستم روی تخت.
چشمم افتاد به کت تهیونگ، رفتم و برش داشتمو شستمشو اتوش کردم.
آماده گذاشتمش داخل ساک دستی همراه یک شاخه گل و از خستگی سریع خوابم برد.
از خواب بیدار شدم، ساعت نزدیک ۶ بود.
صبحونمو خوردم.
نگاهی به ساکی که کت تهیونگ توش بود انداختم و به خودم فحش میدادم که چرا کتشو براش شستم.
اشکال نداره ! از این به بعد بهت حالی میکنم با کی طرفی آقای کیم تهیونگ.
رفتم آماده شدمو ساک و برداشتمو از خونه رفتم بیرون.
رسیدم به شرکت.
بقیه هنوز نیومده بودن و من تنها بودم چون زود اومده بودم.
همه چیو آماده کردم و پرونده ها رو مرتب گذاشتم رو میز رئیس و یه نفس عمیق کشیدم.
چشمم به قفسه های پرونده ها افتاد که طبقه هاش خاکی شده بود.
هوففف ....
چون حوصله ام رفته بود رفتم که تمیزشون کنم.
رفتم تا طبقه آخرش و تمیز کنم که قدم نمیرسید بهش.
چشمم به صندلی میز منشی افتاد که چرخ داشت.
آوردم و زیر پاهام گذاشتم و رفتم بالا و مشغول تمیز کردن بودم که اومدم ته قفسه رو تمیز کنم که صندلی از زیر پام لیز خورد و منم جیغ زدمو چشمامو بستم....
متوجه شدم بین زمین و هوا معلق موندم چشمامو آروم باز کردم که دیدم تو بغل تهیونگمو داره با نگرانی بهم نگاه میکنه.....
( نظرتونو بگید👆 و اینم بخاطر کسی که نظر داده بود گذاشتم ممنون از انرژی دادنتون )
اومد سلام بدم که یه گارسون به یه سینی پر از لیوان شربت و نوشابه خورد بهم که افتادم زمین و همه لیوان ها ریخت روم ..
همه شروع کردن به خندید.
گارسون کلی عذرخواهی کرد و ناراحت بود.
گارسون: ببخشید و...و...واقعا متاسفم ندیدمتون و عجله داشتم.
سوآه : اشکالی نداره.
تهیونگ با حالت نگران اومد طرفم و بلندم کرد.
رو به گارسون گفت...
تهیونگ : مگه کوری نمیبینی؟
گارسون : ببخشید آقا خیلی ببخشید.
سوآه: رئیس کیم تمومش کنید حالم خوبه.
کتشو درآورد و انداخت روی شونم و منو به طرف سرویس بهداشتی برد، رفتم داخل و صورتمو شستم...
ایش لباسام خیسه.
اینجوری نمیتونم بمونم.
اومدم بیرون و رفتم پیش بقیه، از همه تشکر کردم و گفتم باید برم.
تسا : کجا بری؟ هنوز شام نخوردی...
سوآه : ممنونم ....یه روز دیگه حتما میام ببخشید.
رفتم سوار ماشین شدمو رفتم خونه و تا رسیدم رفتم حموم.
از حموم بیرون اومدم لباسامو پوشیدم و نشستم روی تخت.
چشمم افتاد به کت تهیونگ، رفتم و برش داشتمو شستمشو اتوش کردم.
آماده گذاشتمش داخل ساک دستی همراه یک شاخه گل و از خستگی سریع خوابم برد.
از خواب بیدار شدم، ساعت نزدیک ۶ بود.
صبحونمو خوردم.
نگاهی به ساکی که کت تهیونگ توش بود انداختم و به خودم فحش میدادم که چرا کتشو براش شستم.
اشکال نداره ! از این به بعد بهت حالی میکنم با کی طرفی آقای کیم تهیونگ.
رفتم آماده شدمو ساک و برداشتمو از خونه رفتم بیرون.
رسیدم به شرکت.
بقیه هنوز نیومده بودن و من تنها بودم چون زود اومده بودم.
همه چیو آماده کردم و پرونده ها رو مرتب گذاشتم رو میز رئیس و یه نفس عمیق کشیدم.
چشمم به قفسه های پرونده ها افتاد که طبقه هاش خاکی شده بود.
هوففف ....
چون حوصله ام رفته بود رفتم که تمیزشون کنم.
رفتم تا طبقه آخرش و تمیز کنم که قدم نمیرسید بهش.
چشمم به صندلی میز منشی افتاد که چرخ داشت.
آوردم و زیر پاهام گذاشتم و رفتم بالا و مشغول تمیز کردن بودم که اومدم ته قفسه رو تمیز کنم که صندلی از زیر پام لیز خورد و منم جیغ زدمو چشمامو بستم....
متوجه شدم بین زمین و هوا معلق موندم چشمامو آروم باز کردم که دیدم تو بغل تهیونگمو داره با نگرانی بهم نگاه میکنه.....
( نظرتونو بگید👆 و اینم بخاطر کسی که نظر داده بود گذاشتم ممنون از انرژی دادنتون )
۸.۲k
۰۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.