فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆²³
یه کلمه هست به یونانی، مِتانیا! به کسی گفته میشه که مثل یک نور توی عمق تاریکی وجودت میمونه.
متانیای جیکی خودخوده ات بود، ولی هیچ وقت به این موضوع توجه نکرده.
توی همین خیالات سیگاری که داشت به سمت لباش میبرد که از دستش گرفته شد.
+: نمیخوای ترکش کنی؟
_: بدش من دود سیگار واست خوب نیس.
+: برای تو هم خوب نیست ولی نمیخوای قبولش کنی!
_: خیله خب بده خاموشش کنم.
دوباره اونو به دست پسر روبهروش داد.
_: الان نباید روی تختت باشی؟
+: دوست دارم بخوابم؛ ولی خوابم نمیاد. دوست دارم ورجووورجه کنم؛ ولی خستم. دوست دارم نفس بکشم؛.......
کمی صبر کرد. نگاه پسری که تمام مدت به روبهرو نگاه میکرد به سمتش برگشت.
لبخند غمگینی زد که چهره کیوتشو کیوتتر میکرد. ولی اشکایی که توی چشمام جمع شده بود و بغضی که داشت خوش میکرد. ولی به هرحالتوی چشمای پسر زل زده بود.
دوباره با بغض حرفشو آروم تکرار کرد.
+: دوس دارم نفس بکشم؛......ولی نمیتونم.
اون لبخندش که از دیدن جنازه سوخته صدتا بچه کوچولویی که از آغوش مادرشون جداشده بودن، بدتر بود.
آروم دستشو پشت دخترک انداخت و دختر بهش چسبید و آروم اشک ریخت.
_: اشکال نداره. تو قویتر از این حرفایی! یعنی انقدر دلت پر بود که این طوری بغضت شکست؟
+: اوهوم.
_: بیخیال زندگی! که چی که انقدر نگرانی؟ این طوری برخورد نکن که انگار تو عادی نیستی! قلب تو فقط یکم مریضه. اونم خوب میشه. پس ناراحت نباش.
لبخند دخترک دوباره برگشت.
خیلی از امن ترین بغل دنیل برای هرکسی شنیدیم.
ولی توی زبون اسپانیایی برای بیان کردن امن ترین جای دنیا برای خودت، از این کلمه استفاده میکنن"کیوئِرِنسیا"🪶
نمیخواست ازش دور شه، ولی میخواست که شریعتر جمش کنه، پس با شوخی با صورت کیوتش گفت:
+: چرا انقد بوی سیگار میدی!
سریعا از بغلش اومد بیرون. اونقدر صورتش کیوت شده بود که جونگکوک نمیتونست خودشو کنترول کنه.
_:^خنده^ خب همین الان داشتم میکشیدم!
+: اهاهاهاه پاشو برو حمومی، عطری بزن؛ چمیدونم! یه کاری بکن این بو ازت بپره!
• • •
جلوی آینه قدی اتاقش ایستاد.
+: قربون خودم برم انقد جذابم.
اون لباس مشکی کوتاهش توی تنش میدرخشید. پوست سفیدی داشت، بهخاطر همین لباسای رنگ تیره خیلی بهش میومدن. موهای حالت داره خرماییش روی شونه های لختش رو پوشونده بودن و آرایش ملایمش>>>
به کفشای پاشنه بلندش توی پاهاش نگاهی کرد و بعد جلوی آینه به خودش چشمک زد و از پله ها به پایین رفت.
همه جلوی ماشین منتظرش بودن.
جونگکوک سرش پایین بود که صدای کفشای ا.ت شنید. اولش محو چهرش بود. ولی خودشو جمع و جور کرد.
_: یکم دیرتر میومدی!
+: میخوای دوباره برگردم بالا؟
€: چقدر خوشگل شدی دخترکم!
$:.....
یه کلمه هست به یونانی، مِتانیا! به کسی گفته میشه که مثل یک نور توی عمق تاریکی وجودت میمونه.
متانیای جیکی خودخوده ات بود، ولی هیچ وقت به این موضوع توجه نکرده.
توی همین خیالات سیگاری که داشت به سمت لباش میبرد که از دستش گرفته شد.
+: نمیخوای ترکش کنی؟
_: بدش من دود سیگار واست خوب نیس.
+: برای تو هم خوب نیست ولی نمیخوای قبولش کنی!
_: خیله خب بده خاموشش کنم.
دوباره اونو به دست پسر روبهروش داد.
_: الان نباید روی تختت باشی؟
+: دوست دارم بخوابم؛ ولی خوابم نمیاد. دوست دارم ورجووورجه کنم؛ ولی خستم. دوست دارم نفس بکشم؛.......
کمی صبر کرد. نگاه پسری که تمام مدت به روبهرو نگاه میکرد به سمتش برگشت.
لبخند غمگینی زد که چهره کیوتشو کیوتتر میکرد. ولی اشکایی که توی چشمام جمع شده بود و بغضی که داشت خوش میکرد. ولی به هرحالتوی چشمای پسر زل زده بود.
دوباره با بغض حرفشو آروم تکرار کرد.
+: دوس دارم نفس بکشم؛......ولی نمیتونم.
اون لبخندش که از دیدن جنازه سوخته صدتا بچه کوچولویی که از آغوش مادرشون جداشده بودن، بدتر بود.
آروم دستشو پشت دخترک انداخت و دختر بهش چسبید و آروم اشک ریخت.
_: اشکال نداره. تو قویتر از این حرفایی! یعنی انقدر دلت پر بود که این طوری بغضت شکست؟
+: اوهوم.
_: بیخیال زندگی! که چی که انقدر نگرانی؟ این طوری برخورد نکن که انگار تو عادی نیستی! قلب تو فقط یکم مریضه. اونم خوب میشه. پس ناراحت نباش.
لبخند دخترک دوباره برگشت.
خیلی از امن ترین بغل دنیل برای هرکسی شنیدیم.
ولی توی زبون اسپانیایی برای بیان کردن امن ترین جای دنیا برای خودت، از این کلمه استفاده میکنن"کیوئِرِنسیا"🪶
نمیخواست ازش دور شه، ولی میخواست که شریعتر جمش کنه، پس با شوخی با صورت کیوتش گفت:
+: چرا انقد بوی سیگار میدی!
سریعا از بغلش اومد بیرون. اونقدر صورتش کیوت شده بود که جونگکوک نمیتونست خودشو کنترول کنه.
_:^خنده^ خب همین الان داشتم میکشیدم!
+: اهاهاهاه پاشو برو حمومی، عطری بزن؛ چمیدونم! یه کاری بکن این بو ازت بپره!
• • •
جلوی آینه قدی اتاقش ایستاد.
+: قربون خودم برم انقد جذابم.
اون لباس مشکی کوتاهش توی تنش میدرخشید. پوست سفیدی داشت، بهخاطر همین لباسای رنگ تیره خیلی بهش میومدن. موهای حالت داره خرماییش روی شونه های لختش رو پوشونده بودن و آرایش ملایمش>>>
به کفشای پاشنه بلندش توی پاهاش نگاهی کرد و بعد جلوی آینه به خودش چشمک زد و از پله ها به پایین رفت.
همه جلوی ماشین منتظرش بودن.
جونگکوک سرش پایین بود که صدای کفشای ا.ت شنید. اولش محو چهرش بود. ولی خودشو جمع و جور کرد.
_: یکم دیرتر میومدی!
+: میخوای دوباره برگردم بالا؟
€: چقدر خوشگل شدی دخترکم!
$:.....
۷.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.