ماه یخی پارت ۱۶
ماه یخی پارت ۱۶
از دید چویا
وقتی اومدیم چشمم به ترن بود ولی شک داشتم
وقتی با میکو بلیط چرخ و فلک گرفتیم و سوار شدیم عادی منظره رو میدیدم ، مطمئنم تو شب خوشکل تر هم میبود ولی میکو برعکس من بود ، آروم نمیگرفت و خیلی ذوق داشت و کنار پنجره کتابین ایستاده بود ...... یجورایی به نظرم خوشکل بود......اهه چی دارم میگم نه
میکو : چویا چویا چویااااا
چویا : بله بله
میکو : اونجا رو ببین ، اون ساختمون بلند که وسط شهره برا چیه ؟
( ساختمون مافیا تا جایی که توی انیمه بود بلند ترین بود و تقریبا مرکز شهر بود )
نمیتونم بهش بگم ساختمون مافیاعه ، لعنتی
چویا : ها اون ........اون ساختمان یه ادارست هیچ وقت سمتش نرو مگر با من بیای
میکو : باشم <( ̄︶ ̄)>
چند دقیقه گذشت و بعد چرخ و فلک ایستاد و پیاده شدیم
میکو : چویا به نظرت کدومو سوار شیم ؟
چویا : ترن ؟
میکو : باشههه( ╹▽╹ )
ذهن میکو : امیدوارم نفهمیده باشه که میترسم U ´꓃ ` U
ذهن چویا: میترسه ؟ نمیترسه ؟ ...... مهم نیست اگه دیدم خیلی میترسه با جاذبه میذارمش پایین
از دید میکو
دست چویا رو گرفتم و سمت بلیت فروشی کشیدم
میکو : اینقدر تو فکر نباش یکم خوشحال باش و به خودت استراحت بده
وقتی بلیط گرفتم نشستیم یکی از ردیف های وسط و استرس داشتم ولی به رو نمیاوردم و لبخند میزدم
کم کم شروع به حرکت کرد و یک دستم رو روی دست چویا گذاشتم و با دست دیگه ام میله رو نگه داشته بودم
از دید چویا
میتونستم با وجود لبخندش ببفهمم که میترسه
چویا : اوی اوی میترسییی؟
میکو : ا... چ....نه فقط تا حالا سوار نشدم یکم برام عجیبه ......
حداقل یه دروغ بهتر میگفت =ــ=
چویا : آها ಠ益ಠ
قیافه میکو : 〒^〒
وقتی یکم یکم سرعت ترن بیشتر شد لبخندمو نگه داشته بودم ولی سخت بود و دور دست چویا پیچیدم
از دید چویا
وقتی سرعت ترن زیاد شد حس هیجان میکردم ولی میکو دور دستم پیچید و شماشو بست دستمو تکون ندادم ولی حواسم زیاد روش نذاشتم و حواسمو رو ترن گذاشتم ، حال میداد
چند دقیقه که گذشت دیدم تکون نمیخوره و یکم تکونش دادم یواش یواش سرعت ترن هم داشت کم میشود دیدم با سه حالت منگ که سرگیجه داره ، داره بهم نگاه میکنه میکو : بلU ´꓃ ` U
چویا : الان دیگه داره آروم تر میشه خوبی ؟
میکو : آره ╰(⸝⸝⸝´꒳`⸝⸝⸝)╯
وقتی ایستاد پیاده شدیم و کل روز رو با بقیه بازی ها مخصوصا خانه وحشت میگذروندیم که در تعجبم میکو توی خانه وحشت اصلا نمیترسید
چویا : الان وقت اصل کاریه 🤡
از دید چویا
وقتی اومدیم چشمم به ترن بود ولی شک داشتم
وقتی با میکو بلیط چرخ و فلک گرفتیم و سوار شدیم عادی منظره رو میدیدم ، مطمئنم تو شب خوشکل تر هم میبود ولی میکو برعکس من بود ، آروم نمیگرفت و خیلی ذوق داشت و کنار پنجره کتابین ایستاده بود ...... یجورایی به نظرم خوشکل بود......اهه چی دارم میگم نه
میکو : چویا چویا چویااااا
چویا : بله بله
میکو : اونجا رو ببین ، اون ساختمون بلند که وسط شهره برا چیه ؟
( ساختمون مافیا تا جایی که توی انیمه بود بلند ترین بود و تقریبا مرکز شهر بود )
نمیتونم بهش بگم ساختمون مافیاعه ، لعنتی
چویا : ها اون ........اون ساختمان یه ادارست هیچ وقت سمتش نرو مگر با من بیای
میکو : باشم <( ̄︶ ̄)>
چند دقیقه گذشت و بعد چرخ و فلک ایستاد و پیاده شدیم
میکو : چویا به نظرت کدومو سوار شیم ؟
چویا : ترن ؟
میکو : باشههه( ╹▽╹ )
ذهن میکو : امیدوارم نفهمیده باشه که میترسم U ´꓃ ` U
ذهن چویا: میترسه ؟ نمیترسه ؟ ...... مهم نیست اگه دیدم خیلی میترسه با جاذبه میذارمش پایین
از دید میکو
دست چویا رو گرفتم و سمت بلیت فروشی کشیدم
میکو : اینقدر تو فکر نباش یکم خوشحال باش و به خودت استراحت بده
وقتی بلیط گرفتم نشستیم یکی از ردیف های وسط و استرس داشتم ولی به رو نمیاوردم و لبخند میزدم
کم کم شروع به حرکت کرد و یک دستم رو روی دست چویا گذاشتم و با دست دیگه ام میله رو نگه داشته بودم
از دید چویا
میتونستم با وجود لبخندش ببفهمم که میترسه
چویا : اوی اوی میترسییی؟
میکو : ا... چ....نه فقط تا حالا سوار نشدم یکم برام عجیبه ......
حداقل یه دروغ بهتر میگفت =ــ=
چویا : آها ಠ益ಠ
قیافه میکو : 〒^〒
وقتی یکم یکم سرعت ترن بیشتر شد لبخندمو نگه داشته بودم ولی سخت بود و دور دست چویا پیچیدم
از دید چویا
وقتی سرعت ترن زیاد شد حس هیجان میکردم ولی میکو دور دستم پیچید و شماشو بست دستمو تکون ندادم ولی حواسم زیاد روش نذاشتم و حواسمو رو ترن گذاشتم ، حال میداد
چند دقیقه که گذشت دیدم تکون نمیخوره و یکم تکونش دادم یواش یواش سرعت ترن هم داشت کم میشود دیدم با سه حالت منگ که سرگیجه داره ، داره بهم نگاه میکنه میکو : بلU ´꓃ ` U
چویا : الان دیگه داره آروم تر میشه خوبی ؟
میکو : آره ╰(⸝⸝⸝´꒳`⸝⸝⸝)╯
وقتی ایستاد پیاده شدیم و کل روز رو با بقیه بازی ها مخصوصا خانه وحشت میگذروندیم که در تعجبم میکو توی خانه وحشت اصلا نمیترسید
چویا : الان وقت اصل کاریه 🤡
۲.۱k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.