♡ᵖᵃʳᵗ/𝟒♡ ادامه
اینجا دیگه کجا بود با حرف تهیونگ به خودش امد:"اتاقشو بهش نشون بدین"
با دختری که بهش میخورد سه چهارسال از خودش بزرگ تر باشه وارد اون قصر شد
واقعا زیبا بود مثل فیلما
با رسیدن به اتاقی نگاهش و از دورش گرفت:"اینجا اتاقته"
نگاهش و از دختر روبه روش گرفت به دستگیره داد برای باز کردن فشاری بهش اورد و در رو باز کرد اتاق با تم سفید صورتی بود تخت پرنسسی و کلی عروسک و میز مطالعه صورتی کلی وسایل دخترونه دیگه
شاید هرکس دیگه بود عاشقش میشد اما برای ایملدا زیادی شلوغ بود ترجیح میداد یه اتاق ساده داشته باشه رو به دختر کرد گفت:"اونی که میگفت پدرمه کجاست میخوام ببینمش"
با اجازه تهیونگ وارد اتاق شدن پشت میزش نشسته بود مشغول برسی برگه هایی بود با صدای ایملدا به طرفش برگشت:"خیلی ممنون بابت اتاق اما ترجیح میدم یه اتاق ساده داشته باشم میشه عوضش کنید"
با تعجب به ایملدا نگاه کرد اون دختر واقعا متفاوت بود.....
با دختری که بهش میخورد سه چهارسال از خودش بزرگ تر باشه وارد اون قصر شد
واقعا زیبا بود مثل فیلما
با رسیدن به اتاقی نگاهش و از دورش گرفت:"اینجا اتاقته"
نگاهش و از دختر روبه روش گرفت به دستگیره داد برای باز کردن فشاری بهش اورد و در رو باز کرد اتاق با تم سفید صورتی بود تخت پرنسسی و کلی عروسک و میز مطالعه صورتی کلی وسایل دخترونه دیگه
شاید هرکس دیگه بود عاشقش میشد اما برای ایملدا زیادی شلوغ بود ترجیح میداد یه اتاق ساده داشته باشه رو به دختر کرد گفت:"اونی که میگفت پدرمه کجاست میخوام ببینمش"
با اجازه تهیونگ وارد اتاق شدن پشت میزش نشسته بود مشغول برسی برگه هایی بود با صدای ایملدا به طرفش برگشت:"خیلی ممنون بابت اتاق اما ترجیح میدم یه اتاق ساده داشته باشم میشه عوضش کنید"
با تعجب به ایملدا نگاه کرد اون دختر واقعا متفاوت بود.....
۱۸۷.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.