روزی روزگاری عشق ... part 4
اول رفت و دفتر مدیر را پیدا کرد بعد از در زدن و گرفتن اجازه وارد شد
جانگ می : سلام ببخشید من دانش اموز انتقالی هستم کلاسم کجاس ؟
مدیر : تو لی جانگ می هستی ؟
جانگ می : بله
مدیر : برو کلاس ۳ اونجا معلم سر کلاسه
جانگ می : بله چشم ... با اجازه
و رفت بیرون رفت جلو در کلاس اونجا هم اول در زد و بعد از گرفتن اجازه وارد شد
معلم : سلام ... بچه ها ایشون دانش اموز جدید هستن ... لطفا خودتو معرفی کن
جانگ می : خب عام ... سلام ... من لی جانگ می هستم .. امیدوارم باهم کنار بیام
پسرای کلاس : اومممم چه دختر خوبی کیوتم هستی خوشگلم هستی و ...
تهیونگ : همتون خفه شید ... اسمت جانگ می بود نه ؟ ... فامیل کیم بهت میاد * خنده
جانگ می : چی ؟ * متعجب
تهیونگ : درسته فامیل کیم بهت میاد ولی بهت نمیدمش ... هیچ کس لیاقت فامیلمو نداره مخصوصا تو
جانگ می: اها خیلی ممنون ... ولی من فامیلتو نمی خوام ... فامیل خودم بهتره
و رو به معلم کرد و گفت
جانگ می : ببخشید آقای ... ؟
معلم : آقا ی هان هستم دخترم
جانگ می : اها خب آقای هان من کجا بشینم ؟
تهیونگ : رو پای من * بلند و خنده ی شیطون
معلم: می تونی کنار دوهی بشینی
جانگ می : خب من تازه اومدم از کجا بدونم دوهی کیه ؟
دوهی : منم
جانگ می : اها ممنون * چشم غره به تهیونگ
تهیونگ : " دختر خوشگلیه وقتی اومد داخل قلبم یه طوری شد ولی اون فقط هوسه اگه دختر خوبی باشه و تو دست پام نپیچه کاریش ندارم ولی بپیچه یه بلایی سرش بیارم اون سرش ناپیدا * نیشخند "
معلم بعد از کلی حرف چند دقیقه استراحت داد
دوهی : سلامممم ... خوبییی ؟ ... من کیم دوهیم
جانگ می : سلام بله ممنون اها خوشبختم * لبخند مصنوعی
دوهی : خب من هیچ دوستی ندارم ... میشه باهم دوست باشیممم؟
جانگ می : اوه بله حتما
دوهی : ممنوننننن
جانگ می : لبخند
دو هی : اونی که بهش چشم غره رفتی اونو میشناسی ؟
جانگ می : نه
دوهی : خب می خوای در موردش بدونی ؟
جانگ : آره ممنون میشم در موردش بگی
دوهی : اون باباش بزرگ ترین مافیاس خودشم جانشینه باباشه مامانش چندین تا شرکت داره این مدرسه هم مال پدر بزرگشه خیلی پولداره برا همه قلدری میکنه
جانگ می : چیییییی ؟ * تعجب
دو هی : آره قلدری
جانگ می : اها خب بعدش ؟
دو هی : اونا یه اکیپ هفت نفرن و اون به همه زور میگه البته له اونایی که باهاش بده و خیلی دور و برش میپلکن و همش مزاحمشن و ...
جانگ می : اها خب ولش کن به تو هم زود میگه ؟
دوهی : کاری به من نداره
جانگ می : چرا ؟
دوهی : خب چون چیزه
جانگ می : چیه ؟ * کنجکاو و چشم های گرد شده
دو هی : من خواهر دو قلوشم
جانگ می : شوخیه خوبی بود
دو هی : نه راست میگم
جانگ می : اها * از تعجب داره میمیره
...
لایک : ۱۲
کامنت: ۶
جانگ می : سلام ببخشید من دانش اموز انتقالی هستم کلاسم کجاس ؟
مدیر : تو لی جانگ می هستی ؟
جانگ می : بله
مدیر : برو کلاس ۳ اونجا معلم سر کلاسه
جانگ می : بله چشم ... با اجازه
و رفت بیرون رفت جلو در کلاس اونجا هم اول در زد و بعد از گرفتن اجازه وارد شد
معلم : سلام ... بچه ها ایشون دانش اموز جدید هستن ... لطفا خودتو معرفی کن
جانگ می : خب عام ... سلام ... من لی جانگ می هستم .. امیدوارم باهم کنار بیام
پسرای کلاس : اومممم چه دختر خوبی کیوتم هستی خوشگلم هستی و ...
تهیونگ : همتون خفه شید ... اسمت جانگ می بود نه ؟ ... فامیل کیم بهت میاد * خنده
جانگ می : چی ؟ * متعجب
تهیونگ : درسته فامیل کیم بهت میاد ولی بهت نمیدمش ... هیچ کس لیاقت فامیلمو نداره مخصوصا تو
جانگ می: اها خیلی ممنون ... ولی من فامیلتو نمی خوام ... فامیل خودم بهتره
و رو به معلم کرد و گفت
جانگ می : ببخشید آقای ... ؟
معلم : آقا ی هان هستم دخترم
جانگ می : اها خب آقای هان من کجا بشینم ؟
تهیونگ : رو پای من * بلند و خنده ی شیطون
معلم: می تونی کنار دوهی بشینی
جانگ می : خب من تازه اومدم از کجا بدونم دوهی کیه ؟
دوهی : منم
جانگ می : اها ممنون * چشم غره به تهیونگ
تهیونگ : " دختر خوشگلیه وقتی اومد داخل قلبم یه طوری شد ولی اون فقط هوسه اگه دختر خوبی باشه و تو دست پام نپیچه کاریش ندارم ولی بپیچه یه بلایی سرش بیارم اون سرش ناپیدا * نیشخند "
معلم بعد از کلی حرف چند دقیقه استراحت داد
دوهی : سلامممم ... خوبییی ؟ ... من کیم دوهیم
جانگ می : سلام بله ممنون اها خوشبختم * لبخند مصنوعی
دوهی : خب من هیچ دوستی ندارم ... میشه باهم دوست باشیممم؟
جانگ می : اوه بله حتما
دوهی : ممنوننننن
جانگ می : لبخند
دو هی : اونی که بهش چشم غره رفتی اونو میشناسی ؟
جانگ می : نه
دوهی : خب می خوای در موردش بدونی ؟
جانگ : آره ممنون میشم در موردش بگی
دوهی : اون باباش بزرگ ترین مافیاس خودشم جانشینه باباشه مامانش چندین تا شرکت داره این مدرسه هم مال پدر بزرگشه خیلی پولداره برا همه قلدری میکنه
جانگ می : چیییییی ؟ * تعجب
دو هی : آره قلدری
جانگ می : اها خب بعدش ؟
دو هی : اونا یه اکیپ هفت نفرن و اون به همه زور میگه البته له اونایی که باهاش بده و خیلی دور و برش میپلکن و همش مزاحمشن و ...
جانگ می : اها خب ولش کن به تو هم زود میگه ؟
دوهی : کاری به من نداره
جانگ می : چرا ؟
دوهی : خب چون چیزه
جانگ می : چیه ؟ * کنجکاو و چشم های گرد شده
دو هی : من خواهر دو قلوشم
جانگ می : شوخیه خوبی بود
دو هی : نه راست میگم
جانگ می : اها * از تعجب داره میمیره
...
لایک : ۱۲
کامنت: ۶
۹.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.