𝑷𝒂𝒓𝒕 19
_هوم...میتونم پیشت بشینم؟...
+اره
_امشب هوای خوبی داره
+اره...(گوشیه جانکوک زنگ خورد از جیبش در اورد یک لحظه نگاهم به صفحه گوشی افتاد...هانی!؟...جانکوک دوست دختر داره؟...اصلا به من چه...از کنارم بلند شد و رفت اونور تر با گوشیش حرف زد...
_تو چقدر سیریشی...(یا خدا)
_مگه بهت نگفتم بهم زنگ نزن
_تو بخاطر یه ذره پول تو بهم خیانت کردی...
+(صدای جانکوک بلند تر و واضح تر میشد...نگرانش شدم...چیییییییی...نگرانش!؟نه فقط...اههه من چم شده!؟...)
_دیگه بهم زنگ نزن (قطع کرد)
+(با آبرو های در هم اومد پیشم نشست...آروم گفتم)
+چیزی شده...
_اهه...چیزی نیست...
+باش...(بعد چند دقیقه بعد بادی اومد و من سردم شد)
_سردته؟...
+اوهوم(کتشو در آورد انداخت روی شونه هام)
+ممنون(لبخند)
_(لبخند)
جانکوک ویو
(با لبخند های ا/ت من حالم بهتر میشد...اما چرا؟...چرا آنقدر مهربونه و بفکرمه؟...احساس میکنم که عاشقش شدم...(زود نبود برای گفتنش؟؟🗿🤌🏻))
ا/ت ویو
(وقتی کنارشم احساس آرامش میکنم...اما چرا؟...(چونکه زیرا🗿🤌🏻))
ادامه دارد
شرط نداریم
+اره
_امشب هوای خوبی داره
+اره...(گوشیه جانکوک زنگ خورد از جیبش در اورد یک لحظه نگاهم به صفحه گوشی افتاد...هانی!؟...جانکوک دوست دختر داره؟...اصلا به من چه...از کنارم بلند شد و رفت اونور تر با گوشیش حرف زد...
_تو چقدر سیریشی...(یا خدا)
_مگه بهت نگفتم بهم زنگ نزن
_تو بخاطر یه ذره پول تو بهم خیانت کردی...
+(صدای جانکوک بلند تر و واضح تر میشد...نگرانش شدم...چیییییییی...نگرانش!؟نه فقط...اههه من چم شده!؟...)
_دیگه بهم زنگ نزن (قطع کرد)
+(با آبرو های در هم اومد پیشم نشست...آروم گفتم)
+چیزی شده...
_اهه...چیزی نیست...
+باش...(بعد چند دقیقه بعد بادی اومد و من سردم شد)
_سردته؟...
+اوهوم(کتشو در آورد انداخت روی شونه هام)
+ممنون(لبخند)
_(لبخند)
جانکوک ویو
(با لبخند های ا/ت من حالم بهتر میشد...اما چرا؟...چرا آنقدر مهربونه و بفکرمه؟...احساس میکنم که عاشقش شدم...(زود نبود برای گفتنش؟؟🗿🤌🏻))
ا/ت ویو
(وقتی کنارشم احساس آرامش میکنم...اما چرا؟...(چونکه زیرا🗿🤌🏻))
ادامه دارد
شرط نداریم
۸.۰k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.