فیک هانکیسا پارت سیزدهم
ببخشید دیر اومدم کیساکی و هانما چون پارت قبل دوازدهم بودن کنکور داشتن😂 بخدا خسته بودم و مشغول ساخت داستانی جدید. امیدوارم خوشتون بیاد🎀
*******
هانما به کیساکی که آروم داشت با کمک دیوار به سمت اتاقش میرفت نگاه کرد.
سرشو پایین آورد و با عضوش که وحشیانه سعی میکرد از شلوارش خارج شود نگاه کرد. یعنی واقعا با دوتا بوس انقدر تحریک شده بود؟ آهی کشید و بلند شد و رفت سمت حموم. لباساش رو درآورد و دوش را باز کرد. عضوش را با بی میلی به دست گرفت. میدونست کیساکی هنوز بخاطر دیشب درد داشت ولی دلش میخواست با کیساکی.... نه، نباید همچین فکری کند. آهی کشید و شروع کرد به مالیدن عضوش. بالا، پایین، بالا، پایین،... سرشو به دیوار پشت تکیه داد و با فکر عشقبازی با کیساکی خودش رو ارضا میکرد و بعد از چند مالش نهایی، ارضا شد. آهی بلند کشید و روی کاشی های سرد حمام افتاد...
کیساکی خوابش نمیامد فقط خجالت میکشید کنار هانما باشد. همانطور که به اتفاق چند دقیقه پیش فکر میکرد ناگهان صدای ناله هایی شنید. صدای آشنایی بود. به سختی از تخت بلند شد و رفت بیرون. صدا از حمام میآمد. رفت جلوی در حمام و گوشش را به در چسباند. کنجکاو شد و در را کمی باز کرد و با هانمایی مواجه شد که عضوش را به دست گرفته بود و خودش را ارضا میکرد. هانما نفهمید که در باز شد. کیساکی سریع در را بست و رفت اتاق. در اتاق رو بست و بهش تکیه داد. حس عجیبی از اون صحنه بهش دست داده بود. گونه هایش قرمز و گر گرفته بود و در پایین تنه اش احساس گرمی میکرد. یعنی هانما از اون بوسه ها تحریک شده بود یا همینجوری این کار رو انجام میداد؟ نمیدونست ولی هرچی که بود دلش میخواست برود پیشش و شاید با هم یه....نه، نمیتونست. اونا تازه با هم رابطه برقرار کرده بودن. حس بدی داشت. نمیدونست چرا انقدر ناگهانی به هانما وابسته شده بود. شاید...عاش....نه علاقش نسبت به هانما فقط مثل دوست بود ولی...آه سردرگم بود. اینکه ناگهانی عشقش از هینا به هانما تغییر پیدا کند شوک بزرگی بود. ولی کیساکی آدم احساسی ای نبود که با یک شب خوابیدن کنار کسی عاشقش شود. حس عجیبی بود و درونش رو آشفته میکرد. کاش کسی رو داشت که بهش بگه و ازش کمک بگیره شاید باید به هانما بگویید. در حال حاظر تنها کسی که داشت او بود...
*******
هانما به کیساکی که آروم داشت با کمک دیوار به سمت اتاقش میرفت نگاه کرد.
سرشو پایین آورد و با عضوش که وحشیانه سعی میکرد از شلوارش خارج شود نگاه کرد. یعنی واقعا با دوتا بوس انقدر تحریک شده بود؟ آهی کشید و بلند شد و رفت سمت حموم. لباساش رو درآورد و دوش را باز کرد. عضوش را با بی میلی به دست گرفت. میدونست کیساکی هنوز بخاطر دیشب درد داشت ولی دلش میخواست با کیساکی.... نه، نباید همچین فکری کند. آهی کشید و شروع کرد به مالیدن عضوش. بالا، پایین، بالا، پایین،... سرشو به دیوار پشت تکیه داد و با فکر عشقبازی با کیساکی خودش رو ارضا میکرد و بعد از چند مالش نهایی، ارضا شد. آهی بلند کشید و روی کاشی های سرد حمام افتاد...
کیساکی خوابش نمیامد فقط خجالت میکشید کنار هانما باشد. همانطور که به اتفاق چند دقیقه پیش فکر میکرد ناگهان صدای ناله هایی شنید. صدای آشنایی بود. به سختی از تخت بلند شد و رفت بیرون. صدا از حمام میآمد. رفت جلوی در حمام و گوشش را به در چسباند. کنجکاو شد و در را کمی باز کرد و با هانمایی مواجه شد که عضوش را به دست گرفته بود و خودش را ارضا میکرد. هانما نفهمید که در باز شد. کیساکی سریع در را بست و رفت اتاق. در اتاق رو بست و بهش تکیه داد. حس عجیبی از اون صحنه بهش دست داده بود. گونه هایش قرمز و گر گرفته بود و در پایین تنه اش احساس گرمی میکرد. یعنی هانما از اون بوسه ها تحریک شده بود یا همینجوری این کار رو انجام میداد؟ نمیدونست ولی هرچی که بود دلش میخواست برود پیشش و شاید با هم یه....نه، نمیتونست. اونا تازه با هم رابطه برقرار کرده بودن. حس بدی داشت. نمیدونست چرا انقدر ناگهانی به هانما وابسته شده بود. شاید...عاش....نه علاقش نسبت به هانما فقط مثل دوست بود ولی...آه سردرگم بود. اینکه ناگهانی عشقش از هینا به هانما تغییر پیدا کند شوک بزرگی بود. ولی کیساکی آدم احساسی ای نبود که با یک شب خوابیدن کنار کسی عاشقش شود. حس عجیبی بود و درونش رو آشفته میکرد. کاش کسی رو داشت که بهش بگه و ازش کمک بگیره شاید باید به هانما بگویید. در حال حاظر تنها کسی که داشت او بود...
۱۰.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.