bad girl p: 94
رفتیم سمت اتاقامون اتاقامون دقیقا جفته هم بود و ی دیوار شیشه ای بین اتاقامون بود که به خوبی میتونستیم همو ببینیم
دوباره نشستم مشغول کشیدن همون طرح شدم
اصن نفهمیدم زمان چطوری گذشت
طرحم هنوز نصفش مونده بود که گوشیم زنگ خورد بدون توجه به اسمش گوشیو جواب دادم
هانا: الو
کوک: چیکار میکنی ی ساعت تو اتاقی بیرون نمیای(خندع)
سزمو بلن کردم ی نگا بش کردم دیدم زل زده بم
هانا: دارم رو این طرح کار میکنم، اتاقامون جفته همه چرا زنگ زدی
کوک: همینجوری
هانا: پشت خطی دارم بعدا بت زنگ میزنم
قط کردم جواب گوشیو دادم
هانا: اوووو چه عجب مینا خانم یادی از دوستش کرد
مینا: مرض من همیشه ادم با ملاحظه ایم
هانا: معلومه اصن از سرو روت میباره
مینا: هانا حیف پیشم نیستی وگرنه میکشتمت
هانا: تو خواب ببینی بیب
مینا: دعوا کردن باتو سرانجامی جز ضایع شدنه خودم ندارع
زدم زیر خنده
مینا: اینو جدی گفتم
هانا: باشه تو راس میگی، حالا واس چی زنگ زدی
مینا: مبخواستم با دوستم حرف بزنم جرمه
هانا: جرمش اعدامه
مینا: خدا منو خیار کن از دست این
هانا: تو خودت مث خیار بی خاصیتی نیاز نیس به خودشم تبدیل شی بیب
مینا: نگو بیب
هانا: بیب بیب بیب بیب بیبی گرل
مینا: اصن هرچقد دوس داری بگو بیشعور
هاناهمینجوری که با مینا حرف میزدم طرحم میکشیدم
هانا: راستی میدونی مینهو رل زده؟
مینا: واقعا؟ رل زده؟
هانا: نمیدونستی
مینا: نع خبر نداشتم حالا کیه؟ خوشگله؟
هانا: نمیدونم نگف ولی گف خوشگله
مینا: بایدم خوشگل باشه چون مینهو یکم سختگیره
هانا: دقیقا، حالا قراره شب بریم بار همیشگی اونجا ببینیمش
مینا: منم میام
هانا: ادرسو که خودت داری ساعت9اونجا باش
مینا: 2ساعت دیگه
دست از کشیدن برداشتم
هانا: چیییی؟ 2ساعت
ی نگا به ساعت موچیم کردم دیدم راس میگه ساعت7
مینا: ببینم چیکار میکردی زمان از دستت رفته
هانا: دارم رو طرح جدید کار میکنم اصن حواسم به ساعت نبود
مینا: عه خوب من دیگه وقتتو نمیگیرم شب میبینمت
هانا: باشه
قط کردم
گوشیو انداختم رو میز
مدادو برداشتم خواستم شروع کنم که یکی بدون در زدن اومد داخل
هانا: در زدن بلد نیستی؟
سرمو بلن کردم دیدم کوک تکیه داده به در
کوک: ساعت7بیا بریم دیگه
هانا: نصفش مونده، باشه بریم
وسایلمو جمع کردم
ازپشت میز بلند شدم رفتم پیشش
هانا: بریم
دستمو گرفت
کوک: بریممم
اسلاید 1 اتاق هانا
اسلاید 2 اتاق کوک
دوباره نشستم مشغول کشیدن همون طرح شدم
اصن نفهمیدم زمان چطوری گذشت
طرحم هنوز نصفش مونده بود که گوشیم زنگ خورد بدون توجه به اسمش گوشیو جواب دادم
هانا: الو
کوک: چیکار میکنی ی ساعت تو اتاقی بیرون نمیای(خندع)
سزمو بلن کردم ی نگا بش کردم دیدم زل زده بم
هانا: دارم رو این طرح کار میکنم، اتاقامون جفته همه چرا زنگ زدی
کوک: همینجوری
هانا: پشت خطی دارم بعدا بت زنگ میزنم
قط کردم جواب گوشیو دادم
هانا: اوووو چه عجب مینا خانم یادی از دوستش کرد
مینا: مرض من همیشه ادم با ملاحظه ایم
هانا: معلومه اصن از سرو روت میباره
مینا: هانا حیف پیشم نیستی وگرنه میکشتمت
هانا: تو خواب ببینی بیب
مینا: دعوا کردن باتو سرانجامی جز ضایع شدنه خودم ندارع
زدم زیر خنده
مینا: اینو جدی گفتم
هانا: باشه تو راس میگی، حالا واس چی زنگ زدی
مینا: مبخواستم با دوستم حرف بزنم جرمه
هانا: جرمش اعدامه
مینا: خدا منو خیار کن از دست این
هانا: تو خودت مث خیار بی خاصیتی نیاز نیس به خودشم تبدیل شی بیب
مینا: نگو بیب
هانا: بیب بیب بیب بیب بیبی گرل
مینا: اصن هرچقد دوس داری بگو بیشعور
هاناهمینجوری که با مینا حرف میزدم طرحم میکشیدم
هانا: راستی میدونی مینهو رل زده؟
مینا: واقعا؟ رل زده؟
هانا: نمیدونستی
مینا: نع خبر نداشتم حالا کیه؟ خوشگله؟
هانا: نمیدونم نگف ولی گف خوشگله
مینا: بایدم خوشگل باشه چون مینهو یکم سختگیره
هانا: دقیقا، حالا قراره شب بریم بار همیشگی اونجا ببینیمش
مینا: منم میام
هانا: ادرسو که خودت داری ساعت9اونجا باش
مینا: 2ساعت دیگه
دست از کشیدن برداشتم
هانا: چیییی؟ 2ساعت
ی نگا به ساعت موچیم کردم دیدم راس میگه ساعت7
مینا: ببینم چیکار میکردی زمان از دستت رفته
هانا: دارم رو طرح جدید کار میکنم اصن حواسم به ساعت نبود
مینا: عه خوب من دیگه وقتتو نمیگیرم شب میبینمت
هانا: باشه
قط کردم
گوشیو انداختم رو میز
مدادو برداشتم خواستم شروع کنم که یکی بدون در زدن اومد داخل
هانا: در زدن بلد نیستی؟
سرمو بلن کردم دیدم کوک تکیه داده به در
کوک: ساعت7بیا بریم دیگه
هانا: نصفش مونده، باشه بریم
وسایلمو جمع کردم
ازپشت میز بلند شدم رفتم پیشش
هانا: بریم
دستمو گرفت
کوک: بریممم
اسلاید 1 اتاق هانا
اسلاید 2 اتاق کوک
۴.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.