پارت ④①
پارت ④①
توی دلش درحال تأسف خوردن برای این بود که چرا وارد این راه شده یا اصلا چرا قبل از اینکه به دست این دو جانی بیوفته خودش رو به پلیس معرفی نکرده بوده تا حداقل مرگ پر آرامشی رو داشته باشه اما دیگه توی این زمان جایی برای تأسف خوردن برای سابق نبود چرا که هیونجین با خونسردی نقاب متفکری به صورتش زد و انگشت مرد رو کمی برگردوند که تقلا های بدن اون بیشتر از سابق شد.
هیونجین: یعنی اگر این انگشت رو بشکنم دردی که به اون بچه ها دادی جبران میشه؟
نگاهش رو به صورت اشک آلود مرد داد و ابروی پنهان شده زیر نقابش رو بالا داد.
هیونجین: هوم؟
فلیکس پاش رو از پشت زانو مرد برداشت و طرف دیگه مرد روی پاش نشست. دستش رو روی شونه مرد کشید و شونهاش رو فشرد.
فیلیکس: فکر نکنم فقط شکوندن یه انگشت بتونه جبران شونزده تا بچهای بشه که توی یه سال کشته شدن.
لبخند شیطانی روی لبش نشست و لحنش و هم آورتر از قبل شد.
هیونجین: حتی اگه ده انگشتش هم شکسته بشه، دو عالمت عنکبوت اضافه روی سینه اش زده بشه و در آخر .. با انگشت وسط و اشارهاش اسلحه دستی درست کرد و به سر مرد هدف گرفت، صدای پوم مانندی با دهنش در آورد و لبخندش عمیقتر شد.
فیلیکس: با یه گلوله توی مغز پوکش بفرستیمش جهنم باز هم براش کافی نیست.
هیونجین سرش رو به عالمت مثبت تکون داد.
هیونجین: برای آدمای مثل این قاتل عزیزمون باید اشانتیونی در نظر بگیریم مگه نه فلیکس؟ سه تا مُهر! نظرت چیه؟
فیلیکس: با اینکه به نظرم براش کمه اما به همین راضی میشم. عالیه جینا!
هیونجین گوشیش رو از جیب شلوارش در اورد و ساعت رو چک کرد.
هیونجین: ایندفعه بیا رکورد بزنیم و توی ده دقیقه تمومش کنیم.
فلیکس قلنج انگشت هاش و گردنش رو شکوند.
فیلیکس: پایه ام!
انگشت شصت دست دیگه مرد رو بین انگشتاش گرفت.
هیونجین: یک
فیلیکس: دو
نگاهی به هم کردن. لبخند عمیقی روی لبشون نشوندن و قبل از اینکه حتی عدد سه رو بگن هر دو انگشت مرد رو کامل برگردوندن که صدای شکستنشون بلند شد و نفس مرد از درد حبس شد.
هیونجین&فیلیکس: سه
تک به تک انگشتهاش رو به همین شیوه بیتوجه به پرپر زدنهای مرد زیر دستشون شکوندن. لب فلیکس بعد از به اتمام رسیدن انگشتها کمی آویزون شد.
فیلیکس: تازه داشت خوش میگذشت.
هیونجین از ژاکت مشکی توی تنش، وسیله دایره شکلی که شبیه به مهر مخصوص موم بود اما دکمه قرمز رنگی بالاش قرار داشت در آورد.
هیونجین: هنوز کلی مونده پس میشه خوش گذروند.
دکمه وسیله رو فشار داد. فلیکس از جاش بلند شد و با لگدی به پهلوی مرد درحال مرگ اون رو. روی انگشتهای شکستش خوابوند و با لذت به چهره درهم رفته از درد مرد نگاه کرد. هیونجین به وسیله توی دستش که کم کم آرم عنکبوت روش رو به قرمزی میرفت نگاه کرد.
توی دلش درحال تأسف خوردن برای این بود که چرا وارد این راه شده یا اصلا چرا قبل از اینکه به دست این دو جانی بیوفته خودش رو به پلیس معرفی نکرده بوده تا حداقل مرگ پر آرامشی رو داشته باشه اما دیگه توی این زمان جایی برای تأسف خوردن برای سابق نبود چرا که هیونجین با خونسردی نقاب متفکری به صورتش زد و انگشت مرد رو کمی برگردوند که تقلا های بدن اون بیشتر از سابق شد.
هیونجین: یعنی اگر این انگشت رو بشکنم دردی که به اون بچه ها دادی جبران میشه؟
نگاهش رو به صورت اشک آلود مرد داد و ابروی پنهان شده زیر نقابش رو بالا داد.
هیونجین: هوم؟
فلیکس پاش رو از پشت زانو مرد برداشت و طرف دیگه مرد روی پاش نشست. دستش رو روی شونه مرد کشید و شونهاش رو فشرد.
فیلیکس: فکر نکنم فقط شکوندن یه انگشت بتونه جبران شونزده تا بچهای بشه که توی یه سال کشته شدن.
لبخند شیطانی روی لبش نشست و لحنش و هم آورتر از قبل شد.
هیونجین: حتی اگه ده انگشتش هم شکسته بشه، دو عالمت عنکبوت اضافه روی سینه اش زده بشه و در آخر .. با انگشت وسط و اشارهاش اسلحه دستی درست کرد و به سر مرد هدف گرفت، صدای پوم مانندی با دهنش در آورد و لبخندش عمیقتر شد.
فیلیکس: با یه گلوله توی مغز پوکش بفرستیمش جهنم باز هم براش کافی نیست.
هیونجین سرش رو به عالمت مثبت تکون داد.
هیونجین: برای آدمای مثل این قاتل عزیزمون باید اشانتیونی در نظر بگیریم مگه نه فلیکس؟ سه تا مُهر! نظرت چیه؟
فیلیکس: با اینکه به نظرم براش کمه اما به همین راضی میشم. عالیه جینا!
هیونجین گوشیش رو از جیب شلوارش در اورد و ساعت رو چک کرد.
هیونجین: ایندفعه بیا رکورد بزنیم و توی ده دقیقه تمومش کنیم.
فلیکس قلنج انگشت هاش و گردنش رو شکوند.
فیلیکس: پایه ام!
انگشت شصت دست دیگه مرد رو بین انگشتاش گرفت.
هیونجین: یک
فیلیکس: دو
نگاهی به هم کردن. لبخند عمیقی روی لبشون نشوندن و قبل از اینکه حتی عدد سه رو بگن هر دو انگشت مرد رو کامل برگردوندن که صدای شکستنشون بلند شد و نفس مرد از درد حبس شد.
هیونجین&فیلیکس: سه
تک به تک انگشتهاش رو به همین شیوه بیتوجه به پرپر زدنهای مرد زیر دستشون شکوندن. لب فلیکس بعد از به اتمام رسیدن انگشتها کمی آویزون شد.
فیلیکس: تازه داشت خوش میگذشت.
هیونجین از ژاکت مشکی توی تنش، وسیله دایره شکلی که شبیه به مهر مخصوص موم بود اما دکمه قرمز رنگی بالاش قرار داشت در آورد.
هیونجین: هنوز کلی مونده پس میشه خوش گذروند.
دکمه وسیله رو فشار داد. فلیکس از جاش بلند شد و با لگدی به پهلوی مرد درحال مرگ اون رو. روی انگشتهای شکستش خوابوند و با لذت به چهره درهم رفته از درد مرد نگاه کرد. هیونجین به وسیله توی دستش که کم کم آرم عنکبوت روش رو به قرمزی میرفت نگاه کرد.
۳.۲k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.