part:6
part:6
+خیلی خوشحال شدع بودم ودنبال ته رفتم و نشستیم سر میز صبحونه
ک یکی ب گوشی ته زنگ زد
(مکالمه تهیونگ)
_الو جیمین
_اهاباشه فعلن
_ات شب میخایم بریم بار توام باهام میای ب عنوان دوس دخترم
+چ..چی دوس..ت دخ..ترت(با تعجب )
_چیه فقط همین ی شبه نگران نباش(لبخند)
+خیلی خوب
_ساعت ۸ میریم اماده باش من دیگ باید برم شرکت خدافظ
+ب..باشه ..خدافظ
(ویو ات)
+ته رفت و رفتم ت اتاقی ک ته گفته بود وای چ اتاق قشنگی همچیزش صورتی بود خیلی قشنگ بود رفتم رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم
ساعت ۶ بود ک از خواب بیدار شدم رفتم حموم ی دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم موهامو شونه زدم ی ارایش ساده کردم رفتم جلو کمد درشو باز کردم
وای خدا چ لباسای قشنگی ی لباس باز انتخاب کردم و پوشیدم ساعت دیگ ۸ شده بود رفتم پایین دیدم ته رو مبل نشسته با گوشیش ور میره وای خدا خیلی جذاب شده بود رفتم سمتش ک دیدم دهنش وا موندع خندیدم
(و.یو تهیونگ)
_ساعت ۷ بود از شرکت اومدم رفتم ی دوش ۲۰ مینی گرفتم و موهامو شونه زدم ی کت و شلوار سیاه برداشتم پوشیدم رفتم از اتاق بیرون و رفتم رو مبل نسشتم منتظر ا.ت بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم ک صدای پا اومد ی نگاه کردم دیدم ات داره از پله ها پایین میاد(وای چقد خشگل شده بود ی لحظه دلم براش ضعف رفت)
ولی لباسش باز بود ک خیلی اعصابمو خورد کرد
+چیه نمیخای بری
_فک نمیکنی لباست زیاد بازه
+ها..اا ن خوبه ک
_برو لباستو عوض کن(عصبی)
+اخه اینو دوس دارم (ناراحت)باشه الان عوضش میکنم
_دیدم ناراحت شد داشت میرفت ک بهش گفتم
_نمیخاد عوض کنی بیا بریم دیر شده
+واقعا ممنون (کیوت)
_لبخندی زدم و ب سمت ماشین راه افتادیم سوار شدیم ...
+خیلی خوشحال شدع بودم ودنبال ته رفتم و نشستیم سر میز صبحونه
ک یکی ب گوشی ته زنگ زد
(مکالمه تهیونگ)
_الو جیمین
_اهاباشه فعلن
_ات شب میخایم بریم بار توام باهام میای ب عنوان دوس دخترم
+چ..چی دوس..ت دخ..ترت(با تعجب )
_چیه فقط همین ی شبه نگران نباش(لبخند)
+خیلی خوب
_ساعت ۸ میریم اماده باش من دیگ باید برم شرکت خدافظ
+ب..باشه ..خدافظ
(ویو ات)
+ته رفت و رفتم ت اتاقی ک ته گفته بود وای چ اتاق قشنگی همچیزش صورتی بود خیلی قشنگ بود رفتم رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم
ساعت ۶ بود ک از خواب بیدار شدم رفتم حموم ی دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم موهامو شونه زدم ی ارایش ساده کردم رفتم جلو کمد درشو باز کردم
وای خدا چ لباسای قشنگی ی لباس باز انتخاب کردم و پوشیدم ساعت دیگ ۸ شده بود رفتم پایین دیدم ته رو مبل نشسته با گوشیش ور میره وای خدا خیلی جذاب شده بود رفتم سمتش ک دیدم دهنش وا موندع خندیدم
(و.یو تهیونگ)
_ساعت ۷ بود از شرکت اومدم رفتم ی دوش ۲۰ مینی گرفتم و موهامو شونه زدم ی کت و شلوار سیاه برداشتم پوشیدم رفتم از اتاق بیرون و رفتم رو مبل نسشتم منتظر ا.ت بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم ک صدای پا اومد ی نگاه کردم دیدم ات داره از پله ها پایین میاد(وای چقد خشگل شده بود ی لحظه دلم براش ضعف رفت)
ولی لباسش باز بود ک خیلی اعصابمو خورد کرد
+چیه نمیخای بری
_فک نمیکنی لباست زیاد بازه
+ها..اا ن خوبه ک
_برو لباستو عوض کن(عصبی)
+اخه اینو دوس دارم (ناراحت)باشه الان عوضش میکنم
_دیدم ناراحت شد داشت میرفت ک بهش گفتم
_نمیخاد عوض کنی بیا بریم دیر شده
+واقعا ممنون (کیوت)
_لبخندی زدم و ب سمت ماشین راه افتادیم سوار شدیم ...
۱۳.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.