Part⁴
Part⁴
ا.ت ویو:
یکی از کشوهای میز رو باز کردم که دیدم بازم لوازم آرایشی داخلشه بقیه کشوها رو هم چک کردم چیز خاصی داخلشون نبود و رسیدم به کشوی آخر
در کشو رو باز کردم چند تا جعبه سبز رنگ همراه با یه نامه داخل کشو بود با اقرار جعبهها رو برداشتم کاملاً معلوم بود که دست نخورده هستند بازشون کردم اولی یه گردنبند خیلی زیبا داخلش بود جعبههای بعدی رو هم باز کردم این دفعه یه جفت گوشواره و یه دستبند مثل گردنبنده داخلشون بود از داخل جعبههاشون درشون آوردم و پوشیدمشون خواستم در کشو رو ببندم که چشمم به نامه داخل کشو افتاد دستمو بردم سمتش و برش داشتم مُهری که روی نامه ریخته شده بود هنوز به برگه چسبیده بود و باز نشده بود
وقتی نامه رو باز کردم یه بوی خیلی خاصی رو میداد که شیفته اون بو شدم
نامه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن
نامه: بانوی من امیدوارم از رفتار ناپسند من دلخور نشده باشید برای بخشش از سوی شما خواهشمند هستم که این هدیه را از طرف من قبول کنید
آخرش هم یه امضا و یه اسم نوشته بود اما جوهرش پخش شده بود و قابل خوندن نبود
بیچاره پسره نمیدونست که دختر حتی کادوش رو هم باز نکرده چه برسه به نامه
نامه رو گذاشتم داخل کشو و درش رو بستم
جواهراتی رو که پوشیده بودم رو از داخل آینه توی اتاق نگاه کردم واقعاً به پوست سفیدم میومد از اینکه اینارو پوشیدم پشیمون نبودم چون دیگه کسی توی عمارت نیست که بخواد اینارو بپوشه اینجا هم بمونن خراب میشن
از حرفای خودم خندم گرفته بود از روی صندلی جلوی میز بلندشدم و سمت در رفتم یه نگاه دیگه به اتاق کردم و رفتم بیرون و در رو بستم
هوا نزدیک غروب بود و عمارت کمی تاریک شده بود گوشیم رو از داخل جیبم درآوردم و نورش رو روشن کردم یه نگاهی به اطرافم کردم یه اتاق ته راه را نظرم رو جلب کرد چند قدم رفتم که....
ادامه دارد
(اسلاید آخر جواهرات و نامهای که داخل کشو بودند)
★شرط:
لایک:۱۰
کامنت:۱۰
منتظرتونم✨
★لطفا حمایت کنید★
ا.ت ویو:
یکی از کشوهای میز رو باز کردم که دیدم بازم لوازم آرایشی داخلشه بقیه کشوها رو هم چک کردم چیز خاصی داخلشون نبود و رسیدم به کشوی آخر
در کشو رو باز کردم چند تا جعبه سبز رنگ همراه با یه نامه داخل کشو بود با اقرار جعبهها رو برداشتم کاملاً معلوم بود که دست نخورده هستند بازشون کردم اولی یه گردنبند خیلی زیبا داخلش بود جعبههای بعدی رو هم باز کردم این دفعه یه جفت گوشواره و یه دستبند مثل گردنبنده داخلشون بود از داخل جعبههاشون درشون آوردم و پوشیدمشون خواستم در کشو رو ببندم که چشمم به نامه داخل کشو افتاد دستمو بردم سمتش و برش داشتم مُهری که روی نامه ریخته شده بود هنوز به برگه چسبیده بود و باز نشده بود
وقتی نامه رو باز کردم یه بوی خیلی خاصی رو میداد که شیفته اون بو شدم
نامه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن
نامه: بانوی من امیدوارم از رفتار ناپسند من دلخور نشده باشید برای بخشش از سوی شما خواهشمند هستم که این هدیه را از طرف من قبول کنید
آخرش هم یه امضا و یه اسم نوشته بود اما جوهرش پخش شده بود و قابل خوندن نبود
بیچاره پسره نمیدونست که دختر حتی کادوش رو هم باز نکرده چه برسه به نامه
نامه رو گذاشتم داخل کشو و درش رو بستم
جواهراتی رو که پوشیده بودم رو از داخل آینه توی اتاق نگاه کردم واقعاً به پوست سفیدم میومد از اینکه اینارو پوشیدم پشیمون نبودم چون دیگه کسی توی عمارت نیست که بخواد اینارو بپوشه اینجا هم بمونن خراب میشن
از حرفای خودم خندم گرفته بود از روی صندلی جلوی میز بلندشدم و سمت در رفتم یه نگاه دیگه به اتاق کردم و رفتم بیرون و در رو بستم
هوا نزدیک غروب بود و عمارت کمی تاریک شده بود گوشیم رو از داخل جیبم درآوردم و نورش رو روشن کردم یه نگاهی به اطرافم کردم یه اتاق ته راه را نظرم رو جلب کرد چند قدم رفتم که....
ادامه دارد
(اسلاید آخر جواهرات و نامهای که داخل کشو بودند)
★شرط:
لایک:۱۰
کامنت:۱۰
منتظرتونم✨
★لطفا حمایت کنید★
۴.۰k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.