تکپارتی جیمین شب عاشقی
رو تختم دراز کشیده بودم و دستم رو قفل کرده زیر سرم گذاشته بودم و اتفاقات روزانه فکر میکردم که کسی عاشقم هست یا نه عاشق کسی هستم یا نه ک یهو رئیس در زد و اومد داخل
جیمین:ا.ت؟بیداری؟
بلندشدم روی تخت نشستم و گفتم:رییس چیزی شده؟
جیمین:نه چیز مهمی نیست فقط میخواستم یهه نفر از فکر و خیالاتم ازادم کنه و تنها کسی که این کارو خوب بلده تو هستی
ا.ت:بشینید
اومد کنارم نشست
ا.ت:خب بگید ببینم چه چیزی فکرتونو درگیر کرده تا بتونم کمکتون کنم
جیمین:خب ا.ت راستش سه سال پیش.....تو یه کافه بودم و طبق معمول همیشه مشغول خوردن قهوم بودم که یه دختر از اون سر کافه نگام کرد منم بی اختیار بهش نگاه مردم و هردو هیره بودیم و میشد فهمید که عاشقمه و منم تو همون نگاه اول عاشقش شدم اون اومد و شمارمونو بهم دادیم بعد از اشنایی رل زدیم و بعد از دوسال قرار گذاشتن و ....به جاهای بزرگتری از رابطمون رسیدیم ولی اون یه شب با....(شروع میکنه گریه کردن ولی ا.ت متوجه نمیشه)
ا.ت:نه نه لازم نیست ادامه بدید میدونم چه اتفاقی میوفته(دختره بش خیانت میکنه)
سرش پایین بود و دستمو تو دستای بامزه و کوچیکش گرفته بود(دستام اندازه دستای جیمینه)و محکم فشار میداد کاملا احساسش قابل درک بود برای همین هیچی نگفتم و فقط اروم میزدم پشتش یهو حس کردم دستم خیس شد اروم زیر چشمی نگاه کردم دیدم داره گریه میکنه بازم چیزی نگفتم
جیمین:چیکار کنم تا بتونم فراموشش کنم؟😭
ا.ت:🥹ببین باید عاشقه یه نفر دیگه بشی که واقعا دوستت داشته باشه و اون کارو باهات نکنه چون دوباره ضربه میخوری
جیمین:خب من عاشق یه نفر عستم ولی نمیدونم اونم نسبت به من حسی داره یا نه😭
ا.ت:اسمش چیه؟چند سالشه؟کجا زندگی میکنه؟شمارشو داری؟
جیمین:۲۱سالشه توی سئول زندگی میکنه شمارشو ندارمو اسمش.....اسمش..ا.ته
چی؟!اون الان گفت اسمش ا.ته؟ینی من؟
ا.ت:چی اسمش چیه؟!
جیمین:ا.ت و بهم اشاره کرد
جیمین:چی داری که بگی؟!اره یا نه؟
ا.ت:(تته پته)مم...من...عا..عا...عاررر...عاررر..عارره
دستاشو باز کرد به معنی بغل کردن گفت:میشه؟
گفتم:ا..البته و رفتم بغلش
ا.ت:قبل از اینکه بیاید اینجا داشتم به این فکر میکردم که کسی عاشقم هست یا نه عاشق کسی هستم یا نه که خب....جواب هردوشو گرفتم تو عاشقم هستی و منم عاشق تو هستم نظرت چیه امشب که از سالهای بعد میشه سالگرد عاشق شدنمون؛اسمشو بزاریم شب عاشقی؟
جیمین:اوهوم🥹
جیمین:زودباش بیا😍😍
خیلی ذوق داشت دستمو گرفت و بدو بدو کرد بیصدا و منو دنبال خودش کشوند منم مجبور بودم بدوم منو برد تو اتاق سه تا کناری اتاق خودم و درو بست و بهش تکیه داد
جیمین:امشب من مال توام و تو مال منی!هرکاری بخوای انجام میدیم!
اومد نزدیکم منم دنده عقب میرفتم که پام به تخت گیر کرد و افتادم روی تخت(نشسته)خم شد و
جیمین:ا.ت؟بیداری؟
بلندشدم روی تخت نشستم و گفتم:رییس چیزی شده؟
جیمین:نه چیز مهمی نیست فقط میخواستم یهه نفر از فکر و خیالاتم ازادم کنه و تنها کسی که این کارو خوب بلده تو هستی
ا.ت:بشینید
اومد کنارم نشست
ا.ت:خب بگید ببینم چه چیزی فکرتونو درگیر کرده تا بتونم کمکتون کنم
جیمین:خب ا.ت راستش سه سال پیش.....تو یه کافه بودم و طبق معمول همیشه مشغول خوردن قهوم بودم که یه دختر از اون سر کافه نگام کرد منم بی اختیار بهش نگاه مردم و هردو هیره بودیم و میشد فهمید که عاشقمه و منم تو همون نگاه اول عاشقش شدم اون اومد و شمارمونو بهم دادیم بعد از اشنایی رل زدیم و بعد از دوسال قرار گذاشتن و ....به جاهای بزرگتری از رابطمون رسیدیم ولی اون یه شب با....(شروع میکنه گریه کردن ولی ا.ت متوجه نمیشه)
ا.ت:نه نه لازم نیست ادامه بدید میدونم چه اتفاقی میوفته(دختره بش خیانت میکنه)
سرش پایین بود و دستمو تو دستای بامزه و کوچیکش گرفته بود(دستام اندازه دستای جیمینه)و محکم فشار میداد کاملا احساسش قابل درک بود برای همین هیچی نگفتم و فقط اروم میزدم پشتش یهو حس کردم دستم خیس شد اروم زیر چشمی نگاه کردم دیدم داره گریه میکنه بازم چیزی نگفتم
جیمین:چیکار کنم تا بتونم فراموشش کنم؟😭
ا.ت:🥹ببین باید عاشقه یه نفر دیگه بشی که واقعا دوستت داشته باشه و اون کارو باهات نکنه چون دوباره ضربه میخوری
جیمین:خب من عاشق یه نفر عستم ولی نمیدونم اونم نسبت به من حسی داره یا نه😭
ا.ت:اسمش چیه؟چند سالشه؟کجا زندگی میکنه؟شمارشو داری؟
جیمین:۲۱سالشه توی سئول زندگی میکنه شمارشو ندارمو اسمش.....اسمش..ا.ته
چی؟!اون الان گفت اسمش ا.ته؟ینی من؟
ا.ت:چی اسمش چیه؟!
جیمین:ا.ت و بهم اشاره کرد
جیمین:چی داری که بگی؟!اره یا نه؟
ا.ت:(تته پته)مم...من...عا..عا...عاررر...عاررر..عارره
دستاشو باز کرد به معنی بغل کردن گفت:میشه؟
گفتم:ا..البته و رفتم بغلش
ا.ت:قبل از اینکه بیاید اینجا داشتم به این فکر میکردم که کسی عاشقم هست یا نه عاشق کسی هستم یا نه که خب....جواب هردوشو گرفتم تو عاشقم هستی و منم عاشق تو هستم نظرت چیه امشب که از سالهای بعد میشه سالگرد عاشق شدنمون؛اسمشو بزاریم شب عاشقی؟
جیمین:اوهوم🥹
جیمین:زودباش بیا😍😍
خیلی ذوق داشت دستمو گرفت و بدو بدو کرد بیصدا و منو دنبال خودش کشوند منم مجبور بودم بدوم منو برد تو اتاق سه تا کناری اتاق خودم و درو بست و بهش تکیه داد
جیمین:امشب من مال توام و تو مال منی!هرکاری بخوای انجام میدیم!
اومد نزدیکم منم دنده عقب میرفتم که پام به تخت گیر کرد و افتادم روی تخت(نشسته)خم شد و
۵.۵k
۱۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.