رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ³⁵ ¤
________________________________________
" دو ساعت بعد "
ویو " آماندا "
چشمام و باز کردم دیدم رو تختم ، تو اتاق خودم
زیر قلبم سوز خیلی بدی میداد ، خواستم بلند شم که یهو صدای این یوپو شنیدم
این یوپ : عه عه اصننننن بلند نشو اصلا باید تا زخمت خوب بشه همینجوری بمونی نباید بلند شی مخصوصا الان که اولشه ، تیر خوردی مثلا هااا
آماندا : چی میگی ، کدوم زخم ؟؟ مگه من اصن تیر خوردم ؟
این یوپ : واقعا چیزی نفهمیدی
آماندا : نه فقط یادم میاد یه سوزش خیلی بدی توی ناحیه شکمم احساس کردم و چشمام سیاهی رفت و بعدش چیزی نفهمیدم
این یوپ : الان بهتری ؟؟
آماندا : بد نیستم
این یوپ : استراحت بکن بهتر میشی ، بزار بیام یکم کنارت بخوابم
آماندا : چرا باید بهترین شب زندگیم اینجوری خراب بشه ؟؟ ( بغض* )
این یوپ : میشه بهش فک نکنی ؟ فقط تو بغلم بخواب و دیگه اصن به اتفاقای امشب فک نکن
آماندا : گوشیت زنگ میخوره
این یوپ : ولش کن
آماندا : آخه جونگ سوکه جواب بده شاید کار واجب داره
این یوپ : اه تف تو روت جونگ سوک که یه ذره نمیزاری آرامش داشته باشیم
این یوپ : هان
جونگ سوک : عام این یوپ یه چیز بگم قول میدی منو نکشی
این یوپ : مونده چی باشه
جونگ سوک : خب من نتونستم اونوو رو بگیرم در رفت ولی قول میدم زود پیداش کنم
این یوپ : باشه از الان برات کفن میخرم خدافظ
جونگ سوک : این یوپ گفتم پیداش میکنممممم
این یوپ : اکی پیداش کن خبر بده
جونگ سوک : اکی من رفتم بای
این یوپ : بای
این یوپ : خب بیا بخوابیم
آماندا : .....
این یوپ : آماندا 😐
آماندا : .....
این یوپ : هوففففف باز خوابش برد ، گفتم بزار بغلت کنم
" یک ماه بعد "
ویو " آماندا "
زخمم بهتر شده بود ولی چانگ ووک گفته بود که باید یک ماه دیگه هم استراحت کنم
به خدا تو این اتاق پوسیدم
اون زنیکه هم که معلوم نیس کدوم قبرستونیه یه دونه سر به من نمیزنه
این یوپ دائما پیشمه هرچقدر میگم یکم تنهام بزار میگه نه تنها میمونب خطرناکه و فلان فلان ....
داشت بارون میومد
من عاشق بارونم
بزار به این یوپ بگم منو ببره تو بالکن
آماندا : این یوپ _____________________________________________
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ³⁵ ¤
________________________________________
" دو ساعت بعد "
ویو " آماندا "
چشمام و باز کردم دیدم رو تختم ، تو اتاق خودم
زیر قلبم سوز خیلی بدی میداد ، خواستم بلند شم که یهو صدای این یوپو شنیدم
این یوپ : عه عه اصننننن بلند نشو اصلا باید تا زخمت خوب بشه همینجوری بمونی نباید بلند شی مخصوصا الان که اولشه ، تیر خوردی مثلا هااا
آماندا : چی میگی ، کدوم زخم ؟؟ مگه من اصن تیر خوردم ؟
این یوپ : واقعا چیزی نفهمیدی
آماندا : نه فقط یادم میاد یه سوزش خیلی بدی توی ناحیه شکمم احساس کردم و چشمام سیاهی رفت و بعدش چیزی نفهمیدم
این یوپ : الان بهتری ؟؟
آماندا : بد نیستم
این یوپ : استراحت بکن بهتر میشی ، بزار بیام یکم کنارت بخوابم
آماندا : چرا باید بهترین شب زندگیم اینجوری خراب بشه ؟؟ ( بغض* )
این یوپ : میشه بهش فک نکنی ؟ فقط تو بغلم بخواب و دیگه اصن به اتفاقای امشب فک نکن
آماندا : گوشیت زنگ میخوره
این یوپ : ولش کن
آماندا : آخه جونگ سوکه جواب بده شاید کار واجب داره
این یوپ : اه تف تو روت جونگ سوک که یه ذره نمیزاری آرامش داشته باشیم
این یوپ : هان
جونگ سوک : عام این یوپ یه چیز بگم قول میدی منو نکشی
این یوپ : مونده چی باشه
جونگ سوک : خب من نتونستم اونوو رو بگیرم در رفت ولی قول میدم زود پیداش کنم
این یوپ : باشه از الان برات کفن میخرم خدافظ
جونگ سوک : این یوپ گفتم پیداش میکنممممم
این یوپ : اکی پیداش کن خبر بده
جونگ سوک : اکی من رفتم بای
این یوپ : بای
این یوپ : خب بیا بخوابیم
آماندا : .....
این یوپ : آماندا 😐
آماندا : .....
این یوپ : هوففففف باز خوابش برد ، گفتم بزار بغلت کنم
" یک ماه بعد "
ویو " آماندا "
زخمم بهتر شده بود ولی چانگ ووک گفته بود که باید یک ماه دیگه هم استراحت کنم
به خدا تو این اتاق پوسیدم
اون زنیکه هم که معلوم نیس کدوم قبرستونیه یه دونه سر به من نمیزنه
این یوپ دائما پیشمه هرچقدر میگم یکم تنهام بزار میگه نه تنها میمونب خطرناکه و فلان فلان ....
داشت بارون میومد
من عاشق بارونم
بزار به این یوپ بگم منو ببره تو بالکن
آماندا : این یوپ _____________________________________________
۳.۴k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.