پارت۶
پارت۶
دکتر . متاسفانه ایشون ضربه بعدی به شکمشون ضربه خورده و امکان داره بچه دار نشن
تهیونگ. خیلی خب فقط برای چی خون آورد بالا
دکتر . ایشون مثل وقتی که میترسن یا ضربه بهشون وارد میشه خون بالا میاره مشکل خاستی نیست
تهیونگ. ممنون میتونید برید
دکتر . خدافظ
تهیونگ ویو
وقتی دکتر گفت نمیتونه بچه دار بشه ناراحت شدم نمیدونم ولی حقش بود تا دفعه دیگه فلفل نریزه ای...ای خدا منکه بهش نگفتم که با فلفل حساسیت داره وارد اتاقش شدم بدن کبود و بی جون خونشو دیدیم من باهاش چیکار کردم
ات ویو
چشمام رو سردرد بدی باز کردم که دیدیم ارباب بالا سرمه (ات اسم تهیونگ رو نمیدونه)
تهیونگ. خوبی
ات. بله ارباب ..ببخشید دست خودم نبود فلفل زیاد ریختم
تهیونگ. اشکال نداره ولی من به فلفل حساسیت دارم
ات. ببخشید دیگه تکرار نمیشه
تهیونگ. خوب آفرین حالا استراحت کن
ا.ت ممنونم ارباب
تهیونگ از اتاق رفت بیرون
ات هم خوابید
فلش بک به فردا
ات ویو چشمامو باز کردم نگاه ساعت کردم ساعت هفت بود لباسامو عوض کردم و رفتم پایین که دیدیم یه زن میانسال که بهش میومد ۴۰یا۵۰ساله باشه
اجوما.دخترم خوبی
ات. ممنونم ببخشید شما کی هستید
اجوما.من خدمتکار اینجام و تهیونگو بزرگ کردم
ات. آها پس اسمش تهیونگه
اجوما . آره ولی بدش میاد کسی به اسم صداش بزنه
داشتیم حرف میزدیم که یه دختر با لباس باز و آرایش غلیظ آمد تو معلوم بود ه.رزس
آمد سمت اجوما و بهش گفت
لیا. (اسم دوست دختره تهیونگ با اون دختره لیا)هوی کلفت اربابت کجاست
اجوما . داخل اتاقشون هستن
لیا. خب باشه
ات ویو
داشت با اجوما حرف میزد که نگاه من کرد و گفت
لیا.هوی تو کلفت جدیدی
ات. درست حرف بزن من مثل تو نیستم
که یهو یه سیلی زدم که تا من آمدم بزنمش تهیونگ آمد و لیا خودشو انداخت رو زمین و شروع به اشک تمساح ریخت کرد
تهیونگ. داری جه غلطی میکنی ات
ات .به خدا اون منو زد من اونو نزدم
لیا. دروغ میگه عزیزم
ات .من دروغ میگم.......
پایان
بچه ها یک فالوور دیگه اضافه شه یک فیک به درخواست خودتون همراه با این فیک میزارم
دکتر . متاسفانه ایشون ضربه بعدی به شکمشون ضربه خورده و امکان داره بچه دار نشن
تهیونگ. خیلی خب فقط برای چی خون آورد بالا
دکتر . ایشون مثل وقتی که میترسن یا ضربه بهشون وارد میشه خون بالا میاره مشکل خاستی نیست
تهیونگ. ممنون میتونید برید
دکتر . خدافظ
تهیونگ ویو
وقتی دکتر گفت نمیتونه بچه دار بشه ناراحت شدم نمیدونم ولی حقش بود تا دفعه دیگه فلفل نریزه ای...ای خدا منکه بهش نگفتم که با فلفل حساسیت داره وارد اتاقش شدم بدن کبود و بی جون خونشو دیدیم من باهاش چیکار کردم
ات ویو
چشمام رو سردرد بدی باز کردم که دیدیم ارباب بالا سرمه (ات اسم تهیونگ رو نمیدونه)
تهیونگ. خوبی
ات. بله ارباب ..ببخشید دست خودم نبود فلفل زیاد ریختم
تهیونگ. اشکال نداره ولی من به فلفل حساسیت دارم
ات. ببخشید دیگه تکرار نمیشه
تهیونگ. خوب آفرین حالا استراحت کن
ا.ت ممنونم ارباب
تهیونگ از اتاق رفت بیرون
ات هم خوابید
فلش بک به فردا
ات ویو چشمامو باز کردم نگاه ساعت کردم ساعت هفت بود لباسامو عوض کردم و رفتم پایین که دیدیم یه زن میانسال که بهش میومد ۴۰یا۵۰ساله باشه
اجوما.دخترم خوبی
ات. ممنونم ببخشید شما کی هستید
اجوما.من خدمتکار اینجام و تهیونگو بزرگ کردم
ات. آها پس اسمش تهیونگه
اجوما . آره ولی بدش میاد کسی به اسم صداش بزنه
داشتیم حرف میزدیم که یه دختر با لباس باز و آرایش غلیظ آمد تو معلوم بود ه.رزس
آمد سمت اجوما و بهش گفت
لیا. (اسم دوست دختره تهیونگ با اون دختره لیا)هوی کلفت اربابت کجاست
اجوما . داخل اتاقشون هستن
لیا. خب باشه
ات ویو
داشت با اجوما حرف میزد که نگاه من کرد و گفت
لیا.هوی تو کلفت جدیدی
ات. درست حرف بزن من مثل تو نیستم
که یهو یه سیلی زدم که تا من آمدم بزنمش تهیونگ آمد و لیا خودشو انداخت رو زمین و شروع به اشک تمساح ریخت کرد
تهیونگ. داری جه غلطی میکنی ات
ات .به خدا اون منو زد من اونو نزدم
لیا. دروغ میگه عزیزم
ات .من دروغ میگم.......
پایان
بچه ها یک فالوور دیگه اضافه شه یک فیک به درخواست خودتون همراه با این فیک میزارم
۲۰.۳k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.