عاشق پسر عموم شدم پارت34
( راستش میخواستم بعد ازدواج شون تمومش کنم اما@king_kpop به درخواست ایشون و ایده ای که داد نوشتم)
..........................................................................
+(پاشدم دیدم کوک نیست رفتم پایین دیدم داره صبحانه میخوره)صبح بخیر
_صبح بخیر ...بیدار شدی نمیخواستم بیدارت کنم
+نه خودم بیدارشدم میریم شرکت
_اوهوم ..بیا صبحانه بخور
+اوک (باهم صبحانه خوردیم اماده شدیم رفتیم شرکت)
(پرش زمانی یک سال بعد )
+(تو این یک سال بارها با کوک بخاطر غیرتی شدناش دعواکردیم یه چند بارم بخاطر سر پیچی و توی روش وایستادن منو میزد وتا چند هفته به خاطر کبودی هام نتو نستم بیام شرکت یا برم پیش مادرم اینا اما بعد چند وقت مادرم اینا فهمیدن و پدر بزرگ و پدر امون با کوک دعواکردن و خواستن از هم جدا مون کنن اما کوک با خواهش و التماس یه فرست دیگه خواسته بود .... تو اتاقم بودم که منشی اومد )
؛خانم جئون یه اقای اومدن میگن دوستتون هستن میخوان شمارو ببینن
+اوک بگو بیاد داخل(بعد رفت یه پسر مو بلوندو قد بلند و جذاب و شیک وارد شد صب کن ببینم این جان نیست همین که وارد شد پاشدم با زوق طرفش رفتم اونم با لبخند دستاشو باز کرد )
(از اینجا دارن انگلیسی می حرفن)
٪مادام ا.ت مشتاق دیدار
+جاااااان(خنده و بغل کردن هم)
٪اوووو دختر میدونی چقد گشتم تا پیدات کنم(خنده)
+هی میدونی چقد منتظرت بودم اما از وقتی که رفتی امریکا بر نگشتی منم برگشتم کشورم
٪خب ببخشید مجبور شدم بخاطر پدرم چون باید یکی شرکتمونو اداره میکرد
+درسته بهت حق میدم بیا بشین برام تعریف کن ...چی میخوری
٪اوهوم.... قهوه لطفا
+خانم لی لطفا دو تا قهوه (با گوشی گفت)
+خب بگو ببینم چیکارا کردی(رو بروش نشست)
٪اه خوب الان دوسال و نیمه که دارم شرکت پدرمو اداره میکنم و با سهام دارا سرو کله میزنم..و خستم
+درسته میدونم چی میگی راستش منم 4 ماه بعد تو اومدم اینجا چون پدر بزرگم ازم میخواست شرکتو به همراه پسر عموم اداره کنم
٪اره میدونم
+اره...امم...صب کن ببینم تو برا چی اومدی اینجا اصن از کجا فهمیدی من اینجام؟؟؟
٪خب یه ماه پیش بر گشتم پاریس وقتی پرسو جو کردم رفتم دفتر کارت ولی گفتن همراه امیلی بر گشتی کشورت بعد در مو ردت تحقیق میکردم که عکست رو توی مجله های اینترنتی دیدم که تو رو وارث شرکت بزرگ **** جئون ها اعلام کردن منم میخواستم برای قرار داد شرکتم یه شرکت خوب پیدا کنم و کجا بهتر از اینجا (یکم از قهوش خورد)تازه توهم اینجای (لبخند)
+(خنده)ای دیونه ....حالا قرار داد رو بستی
٪اوهوم ...خب میای بریم شام بیرون به حساب من(چشمک)
+خب راس.....(حرفش با باز شدن در قطع شد)
_سلام....ایشون کی باشن(اخم و عصبی)
+اه سلام کوک ....جان دوست دوران دانشگاهم ..جان ایشون پسر عموم که گفتم(تعجب کوک رو دیدم که فقط به عنوان پسر عو معرفیش کردم اما بهش توجه نکردم)
٪سلام خوشبختم (دست دادن)
_همچنین(سرد)
٪ا.ت فقط دوستت(اخم ساختگی) ....من دوست پسرتم بودم (خندید و دستشو دور گردن ا.ت انداخت)
+(کوک با عصبانیت بر گشت سمتم احساس میکردم از عصبانیت سرخ شده)
_دوست پسر( عصبی و یه ابروشو برد بالا)
+(دست جان رو برداشتم ) جان م ...مس...مسخره بازی در ن...نیار ...ک..کدوم دوست پسر(استرس و ترسیده با لکنت)
٪ چرا لکنت گرفتی شوخی کردم بابا(خنده)
+(کوک اومد جلو دستشو دور کمرم انداخت و به خودش چسپوند فشار زیاد دستش نشان از عصبی بودنش بود )
_من شوهر شم
..........................................................................
+(پاشدم دیدم کوک نیست رفتم پایین دیدم داره صبحانه میخوره)صبح بخیر
_صبح بخیر ...بیدار شدی نمیخواستم بیدارت کنم
+نه خودم بیدارشدم میریم شرکت
_اوهوم ..بیا صبحانه بخور
+اوک (باهم صبحانه خوردیم اماده شدیم رفتیم شرکت)
(پرش زمانی یک سال بعد )
+(تو این یک سال بارها با کوک بخاطر غیرتی شدناش دعواکردیم یه چند بارم بخاطر سر پیچی و توی روش وایستادن منو میزد وتا چند هفته به خاطر کبودی هام نتو نستم بیام شرکت یا برم پیش مادرم اینا اما بعد چند وقت مادرم اینا فهمیدن و پدر بزرگ و پدر امون با کوک دعواکردن و خواستن از هم جدا مون کنن اما کوک با خواهش و التماس یه فرست دیگه خواسته بود .... تو اتاقم بودم که منشی اومد )
؛خانم جئون یه اقای اومدن میگن دوستتون هستن میخوان شمارو ببینن
+اوک بگو بیاد داخل(بعد رفت یه پسر مو بلوندو قد بلند و جذاب و شیک وارد شد صب کن ببینم این جان نیست همین که وارد شد پاشدم با زوق طرفش رفتم اونم با لبخند دستاشو باز کرد )
(از اینجا دارن انگلیسی می حرفن)
٪مادام ا.ت مشتاق دیدار
+جاااااان(خنده و بغل کردن هم)
٪اوووو دختر میدونی چقد گشتم تا پیدات کنم(خنده)
+هی میدونی چقد منتظرت بودم اما از وقتی که رفتی امریکا بر نگشتی منم برگشتم کشورم
٪خب ببخشید مجبور شدم بخاطر پدرم چون باید یکی شرکتمونو اداره میکرد
+درسته بهت حق میدم بیا بشین برام تعریف کن ...چی میخوری
٪اوهوم.... قهوه لطفا
+خانم لی لطفا دو تا قهوه (با گوشی گفت)
+خب بگو ببینم چیکارا کردی(رو بروش نشست)
٪اه خوب الان دوسال و نیمه که دارم شرکت پدرمو اداره میکنم و با سهام دارا سرو کله میزنم..و خستم
+درسته میدونم چی میگی راستش منم 4 ماه بعد تو اومدم اینجا چون پدر بزرگم ازم میخواست شرکتو به همراه پسر عموم اداره کنم
٪اره میدونم
+اره...امم...صب کن ببینم تو برا چی اومدی اینجا اصن از کجا فهمیدی من اینجام؟؟؟
٪خب یه ماه پیش بر گشتم پاریس وقتی پرسو جو کردم رفتم دفتر کارت ولی گفتن همراه امیلی بر گشتی کشورت بعد در مو ردت تحقیق میکردم که عکست رو توی مجله های اینترنتی دیدم که تو رو وارث شرکت بزرگ **** جئون ها اعلام کردن منم میخواستم برای قرار داد شرکتم یه شرکت خوب پیدا کنم و کجا بهتر از اینجا (یکم از قهوش خورد)تازه توهم اینجای (لبخند)
+(خنده)ای دیونه ....حالا قرار داد رو بستی
٪اوهوم ...خب میای بریم شام بیرون به حساب من(چشمک)
+خب راس.....(حرفش با باز شدن در قطع شد)
_سلام....ایشون کی باشن(اخم و عصبی)
+اه سلام کوک ....جان دوست دوران دانشگاهم ..جان ایشون پسر عموم که گفتم(تعجب کوک رو دیدم که فقط به عنوان پسر عو معرفیش کردم اما بهش توجه نکردم)
٪سلام خوشبختم (دست دادن)
_همچنین(سرد)
٪ا.ت فقط دوستت(اخم ساختگی) ....من دوست پسرتم بودم (خندید و دستشو دور گردن ا.ت انداخت)
+(کوک با عصبانیت بر گشت سمتم احساس میکردم از عصبانیت سرخ شده)
_دوست پسر( عصبی و یه ابروشو برد بالا)
+(دست جان رو برداشتم ) جان م ...مس...مسخره بازی در ن...نیار ...ک..کدوم دوست پسر(استرس و ترسیده با لکنت)
٪ چرا لکنت گرفتی شوخی کردم بابا(خنده)
+(کوک اومد جلو دستشو دور کمرم انداخت و به خودش چسپوند فشار زیاد دستش نشان از عصبی بودنش بود )
_من شوهر شم
۵۱.۹k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.