پارت ٣
رفت تو گریه کردیییی شب شد غذا نخورده خوابیدی جیمین اومد دید خوابیده ای اومد بازت کرد ولی تو خوابیده نبودی همه چی الکی بو دد رفت وقتی رفت تو چشات باز کردی میخاستی فرار کنی رفتی پائين دید کسی نیست رفتی اتاق جیمین تفنگشو برداشتی فرار کردی جیمین فهمید اومد بیرون دید داری فرار میمنی اوند طرف تورو گرفت روت اصلحه گذاشتت بهش گفتی نزدیکم بیای میکشمت جیمین گفت بیبی جرعتشو نداری گفتی بعممم نگووو بیبی اشغاللل گفت بیبی هسی ولی خبر نداری پوز خنده زد رفتی بززنی یه یهو دیدی اصلحه خالئد جیمین گفت چیشد بزن دیگه تو گفتییی اشغاللل عوضییی جیمین گفت فک کردی من خرم نمیدونم تو خودتو به خواب زدی دستتو گرفت تورو به تخت با زنجیر بست و رفت
قرار بود فردا شب مهمون بیاد و تو تصمیم گرفتی فرار کنی
ادامه دارد
قرار بود فردا شب مهمون بیاد و تو تصمیم گرفتی فرار کنی
ادامه دارد
۲۰.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.