P25 ازدواج اجباری
کوک و ته بودن امدن داخل ته رفت نشست پیش یونا کوک هم نشست پیشم
چند دقیقه گذشت نگاه های سنگین کوک رو روی خودم
حس میکردم اوفففف
ویو کوک
ا.ت خیلی هات شده بود دستمو دور کمرش حلقه کردم که لرزی تو تنش امد
ا.ت:دستت رو بردار(اروم)
کوک:نمیخوام(اروم)
ا.ت:ایششششش(اروم)
کوک:خب دیگه ببخشید ته مادیگه بریم تو اتاق کار داریم
یونا:ببخشید جونگ کوک
کوک:بله
یونا:من امشب تنهام میشه ا.بیاد خونه ما
ته:اره بزار بیاد پوسید توی این عمارت
کوک:نه منو ا.ت امشب کار داریم
ا.ت:کوک تو کار داری من که ندارم پس میرم
کوک:من بگم نه یعنی نه پس تو میری توی اتاق تا من بیام
ا.ت:وقتی من میگم میرم یعنی میرم پس تو میمونی خونه تا من برم
کوک:به تنبیهت اضافه شد
ته:تنبیه چی؟
کوک:هیچی
ته:خودم همه چی رو میدونم
کوک:ا.ت خبر چین
یونا:من بهش گفتم چون امشب میخواد بره بیرون ما ا.ت روهم میبریم مستر جئون
کوک:نمیدمش بهتون
ته:بسه دیگه بریم یونا
ا.ت:نه نرین
کوک:یعنیچی
ا.ت:بمونید
کوک:ا.ت چرت نگو (ته علامت داد)
ته:واقعا فکر کردین من با شماهام من با رفیقمم پس یونا بریم
یونا:اما.......
ته:اجوما بیا
اجوما:جانم پسرم
ته:همه ی خدمتکار هارو بفرست برن خودت هم برو
اجوما:چشم
ته :بریم یونا
یونا میپره بغل ا.ت
درگوش ا.ت گفت
یونا:ببخشید دیدی که راضی نمیشه
ا.ت:نه بابا مقصر تو نیستی برو به سلامت عزیزم
یونا و ته رفتن
کوک:خب خب خب میس جئون
ا.ت:هق............هق
کوک:چرا گریه میکنی
ا.ت:کوک من ازت م.....میترسم
کوک:از من(همه حرفش با خنده بلند بود)
ا.ت:اره
کوک:
چند دقیقه گذشت نگاه های سنگین کوک رو روی خودم
حس میکردم اوفففف
ویو کوک
ا.ت خیلی هات شده بود دستمو دور کمرش حلقه کردم که لرزی تو تنش امد
ا.ت:دستت رو بردار(اروم)
کوک:نمیخوام(اروم)
ا.ت:ایششششش(اروم)
کوک:خب دیگه ببخشید ته مادیگه بریم تو اتاق کار داریم
یونا:ببخشید جونگ کوک
کوک:بله
یونا:من امشب تنهام میشه ا.بیاد خونه ما
ته:اره بزار بیاد پوسید توی این عمارت
کوک:نه منو ا.ت امشب کار داریم
ا.ت:کوک تو کار داری من که ندارم پس میرم
کوک:من بگم نه یعنی نه پس تو میری توی اتاق تا من بیام
ا.ت:وقتی من میگم میرم یعنی میرم پس تو میمونی خونه تا من برم
کوک:به تنبیهت اضافه شد
ته:تنبیه چی؟
کوک:هیچی
ته:خودم همه چی رو میدونم
کوک:ا.ت خبر چین
یونا:من بهش گفتم چون امشب میخواد بره بیرون ما ا.ت روهم میبریم مستر جئون
کوک:نمیدمش بهتون
ته:بسه دیگه بریم یونا
ا.ت:نه نرین
کوک:یعنیچی
ا.ت:بمونید
کوک:ا.ت چرت نگو (ته علامت داد)
ته:واقعا فکر کردین من با شماهام من با رفیقمم پس یونا بریم
یونا:اما.......
ته:اجوما بیا
اجوما:جانم پسرم
ته:همه ی خدمتکار هارو بفرست برن خودت هم برو
اجوما:چشم
ته :بریم یونا
یونا میپره بغل ا.ت
درگوش ا.ت گفت
یونا:ببخشید دیدی که راضی نمیشه
ا.ت:نه بابا مقصر تو نیستی برو به سلامت عزیزم
یونا و ته رفتن
کوک:خب خب خب میس جئون
ا.ت:هق............هق
کوک:چرا گریه میکنی
ا.ت:کوک من ازت م.....میترسم
کوک:از من(همه حرفش با خنده بلند بود)
ا.ت:اره
کوک:
۹.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.