Escape love Continue Part. 21
+سلام صبح بخیر
نامجون: به زوج های گرامی
یونگی: به تهیونگ شی دیشب خوش گذشت
نامجون: هیونگ تیر و داری خودی میزنی اینو باید از تو بپرسیم😂😂هوسوک بی چاره رو پاره کردی دیشب
یونگی: حق بود بهش گفته بودم از ماشین نیاد پایین
+اره نامجون دیشب که رفتم تو پاکینگ این با عشق گرامی شون داشتن تو ماشین با پوزیشن جدید میرفتن
نامجون: یونگی اذیتش نکن
یونگی: اون اذیت میکنه کنه
نامجون: اره جون خودت
-چی می خوری هه مین؟
+نه بشین خودم میارم
- اصلا بشین خودم میارم چی می خوری؟
یونگی: اوقققق اوقققق عشق بازی ها دوران اولش اوقققق
-هیونگگگگ
یونگی: اوقققق ببخشید
نامجون:😂😂کوفت هنوز یادم هست چجوری با هوسوک رفتار می کردی
یونگی: من اصلا اوقققق اصلا کن رفتم این جا خیلی سمی شده
نامجون: از دست تو😂
-تخم مرغ میخوری یا پنکیک
+پنکیک
- اوکی
سمت گاز رفت و مشغول پخت بود که دستای یه نفر دور چشمام گرفته شد
+ کیه؟؟
صدایی نشد
دستامو با دستاش زدمو دیدم دستاش کوچولوعه
-جیمین دیگه چشمامو نگیر از دستای کوچلو ت میتونم بفهمم کی هستی😂
یکی زد پس کلم
+یااااا
جیمین: یااا کوفت برو دیتا عمه خودتو مسخره کن
جین:یااااااااا به عمه مون چی کار کردی پارک جیمین
کوک: یه چیزی گفت هیونگ سخت نگیر چطوری هه مینی؟ دیشب شب سختی بود؟؟ صدایی که نمیاد فقط صدای هوسوک و یونگی بود
یونگی:خفه شیددد فکر نکنید صداتون رو نمیشنونم
کوک:موردی نداره براام هیونگ😌😂
یونگی: بعدا که دستم به تو میرسه
تهیونگ زیر مایتابه رو خواهش کرد و به یه ظرف در پنکیک امد جلو من و گذاشت رو میز و از توی یخچالم چند تا مبرا برداشت و کنارم نشسته
و یک پنکیک مخصوص برام سرو کرد و گذاشت جلوم..........
بنمایند در خماری😂
نظر یادتون نره😘
دوست ندارم تا فردا بای بای😁😘
نامجون: به زوج های گرامی
یونگی: به تهیونگ شی دیشب خوش گذشت
نامجون: هیونگ تیر و داری خودی میزنی اینو باید از تو بپرسیم😂😂هوسوک بی چاره رو پاره کردی دیشب
یونگی: حق بود بهش گفته بودم از ماشین نیاد پایین
+اره نامجون دیشب که رفتم تو پاکینگ این با عشق گرامی شون داشتن تو ماشین با پوزیشن جدید میرفتن
نامجون: یونگی اذیتش نکن
یونگی: اون اذیت میکنه کنه
نامجون: اره جون خودت
-چی می خوری هه مین؟
+نه بشین خودم میارم
- اصلا بشین خودم میارم چی می خوری؟
یونگی: اوقققق اوقققق عشق بازی ها دوران اولش اوقققق
-هیونگگگگ
یونگی: اوقققق ببخشید
نامجون:😂😂کوفت هنوز یادم هست چجوری با هوسوک رفتار می کردی
یونگی: من اصلا اوقققق اصلا کن رفتم این جا خیلی سمی شده
نامجون: از دست تو😂
-تخم مرغ میخوری یا پنکیک
+پنکیک
- اوکی
سمت گاز رفت و مشغول پخت بود که دستای یه نفر دور چشمام گرفته شد
+ کیه؟؟
صدایی نشد
دستامو با دستاش زدمو دیدم دستاش کوچولوعه
-جیمین دیگه چشمامو نگیر از دستای کوچلو ت میتونم بفهمم کی هستی😂
یکی زد پس کلم
+یااااا
جیمین: یااا کوفت برو دیتا عمه خودتو مسخره کن
جین:یااااااااا به عمه مون چی کار کردی پارک جیمین
کوک: یه چیزی گفت هیونگ سخت نگیر چطوری هه مینی؟ دیشب شب سختی بود؟؟ صدایی که نمیاد فقط صدای هوسوک و یونگی بود
یونگی:خفه شیددد فکر نکنید صداتون رو نمیشنونم
کوک:موردی نداره براام هیونگ😌😂
یونگی: بعدا که دستم به تو میرسه
تهیونگ زیر مایتابه رو خواهش کرد و به یه ظرف در پنکیک امد جلو من و گذاشت رو میز و از توی یخچالم چند تا مبرا برداشت و کنارم نشسته
و یک پنکیک مخصوص برام سرو کرد و گذاشت جلوم..........
بنمایند در خماری😂
نظر یادتون نره😘
دوست ندارم تا فردا بای بای😁😘
۲۱.۷k
۰۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.