اون مهربونه .. پارت: ۱۸
ساتورو توپ بسکتبال رو از داخل سبد توپ ها برداشت و ماهرانه روی انگشت اشاره بلند و بی نقصش چرخاند و با پوزخندی شروع به بازی کرد .
دور زمین چرخید و توپ داخل سبد انداخت و بعد پرت کرد برای مرد مو مشکی و گفت: به نظرت اون پیر مرد برای چی ما رو صدا زده؟
مرد مو مشکی خندید و گفت: نمیدونم باید از خودش پرسید ..
دختر مو قهوه عینک گوجو رو از روی لباسش برداشت و به چشم هاش زد .
بعد از چند دقیقه بازی ، ساتورو روی زمین نشست و چشم هاشو مالید و گردنش رو به عقب انداخت و به دختر اشاره کرد که عینک روی چشم هاش بزاره .
دختر از سر جاش بلند شد و عینک روی چشم های ساتورو گذاشت .
بعد از چند دقیقه یک بحث مسخره بین دو پسر اتفاق افتاد ، دختر مو مشکی یعنی شوکو با خنده از زمین خارج شد.
گتو گفت: تو دلت دعوا میخواد
نفرینش رو آزاد کرد
ساتورو پوزخندی زد و از زیر عینک به گتو نگاه کرد و گفت: بیا بریم بیرون دعوا کنیم اینجا جاش نیست پسر !
نفرینش رو آزاد کرد .
سنسه یاگا اومد و به بحث این دو نفر پایان داد و دو تا پسر سریع خودشون رو جمع جور کردن و کش و قوسی به کمرشون دادن و چون حوصله غر غر بیخود و بی جهت استادشون رو نداشتن از سالن اومدن بیرون و رفتن داخل کلاس و به صحبت های چرت و پرت استادشون گوش دادن.
شوکو مثل همیشه کلاس رو پیچوند
ساتورو با بی حوصلگی به صحبت های یاگا سنسه گوش میداد ، امروز تولد ا/ت بود و ساتورو برای معلمش کادو خریده بود و قلبش برای دیدن اون صورت مهربون تند میزد .
ساتورو به محض تمام شدن کلاس رفت بیرون و تو اتاقش و منتظر سنسه اش ماند .
ساتورو کیک شکلاتی خریده بود و برف مصنوعی خریده بود و با عینکش رو برداشت و چشم هاش برق میزد و منتظر ورود ا/ت بود .
دور زمین چرخید و توپ داخل سبد انداخت و بعد پرت کرد برای مرد مو مشکی و گفت: به نظرت اون پیر مرد برای چی ما رو صدا زده؟
مرد مو مشکی خندید و گفت: نمیدونم باید از خودش پرسید ..
دختر مو قهوه عینک گوجو رو از روی لباسش برداشت و به چشم هاش زد .
بعد از چند دقیقه بازی ، ساتورو روی زمین نشست و چشم هاشو مالید و گردنش رو به عقب انداخت و به دختر اشاره کرد که عینک روی چشم هاش بزاره .
دختر از سر جاش بلند شد و عینک روی چشم های ساتورو گذاشت .
بعد از چند دقیقه یک بحث مسخره بین دو پسر اتفاق افتاد ، دختر مو مشکی یعنی شوکو با خنده از زمین خارج شد.
گتو گفت: تو دلت دعوا میخواد
نفرینش رو آزاد کرد
ساتورو پوزخندی زد و از زیر عینک به گتو نگاه کرد و گفت: بیا بریم بیرون دعوا کنیم اینجا جاش نیست پسر !
نفرینش رو آزاد کرد .
سنسه یاگا اومد و به بحث این دو نفر پایان داد و دو تا پسر سریع خودشون رو جمع جور کردن و کش و قوسی به کمرشون دادن و چون حوصله غر غر بیخود و بی جهت استادشون رو نداشتن از سالن اومدن بیرون و رفتن داخل کلاس و به صحبت های چرت و پرت استادشون گوش دادن.
شوکو مثل همیشه کلاس رو پیچوند
ساتورو با بی حوصلگی به صحبت های یاگا سنسه گوش میداد ، امروز تولد ا/ت بود و ساتورو برای معلمش کادو خریده بود و قلبش برای دیدن اون صورت مهربون تند میزد .
ساتورو به محض تمام شدن کلاس رفت بیرون و تو اتاقش و منتظر سنسه اش ماند .
ساتورو کیک شکلاتی خریده بود و برف مصنوعی خریده بود و با عینکش رو برداشت و چشم هاش برق میزد و منتظر ورود ا/ت بود .
۴.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.