Part:30
Part:30
فلش بک*
سولی منتظر بودم یونا بیاد دل تو دلم نبوددد که ببینمش تهیونگ داشن وسیله هارو اماده میکرد تهیون هم اماده بود و تو اتاقش بود که زنگ در خورد با ذوق رفتم درو باز کردم ک دیدم کوک و یونا باهم پشت در وایسادن از قیافه یونا معلوم بود که از ذوق داره میمیره و در عین حال از خجالت سرخ شده بود نکنه اتفاقی بینشون افتادههه
(علامت یونا$)
+بیا بغلممم ببینمممم
$عررر دلم برات یه ذره شده بوددد
انقد همو محکم بغل کردن که داشتن خفه میشدن ک تهیونگ صرفه ای کرد
-اهممم(صرفه)
+اها خب تهیونگ کوک این دوستم یوناست یونا ایشون تهیونگ دوستم و..
-فقط دوست؟
+همم ایشون تهیونگ عشق زندگیمه و ایشون هم جونگ کوک
$خوشبختم من پارک یونا هستم
٪خوشبختم-خوشبختم
&یااا پس من چی من مگه آدم نیستم
+عه فسقلی تو کی اومدیی ایشون هم تهیون پسر گلمه
$آخییی پس من خاله شدممم بیا بغلم ببینممم
&من خاله رو بیشتر از شما دوست دارم(پرید بغل یونا)
+هعی نگا چ زود مارو فروخت
٪میبینی حتی تهیون هم مارو فروخت
&(زبونشو اورد بیرون) خب مادمازل افتخار آشنایی نمیدن؟(لاس زنی حرفه ای😂)
$اوخییی اهمم من پارک یونامم و شماا
&بنده کیم تهیون هستم پسر کیم تهیونگ
$چقدد تو بامزه ای اخههه(بلند خندید)
٪خب نریم
+بریم بریم دوتا ماشین داریم؟
٪اره من ماشینمو اوردم
&ماماننن من میخام هم پیش عمو کوک باشم هم پیش زنعمو یونا
$چیییییی(تعجب بلند خجالت)
٪تهیون ببند
-هیییی با پسرم درست صحبت کنن راست میگه دوتاتون سینگل و بدبختین دیگه دارین پیر میشین نمیخاین عروسی کنیننن
$آقای کیم بنده قصد ازدواج ندارم همینکه دارم میزارم دوستمم با شما ازدواج کنه برای اینه ک اون داره پیر میشه نه من، من کلا ۲۴ سالمه
کوک که از همون اول ک یونا رو دیده بود ازش خوشش اومده بود زبر لبی گفت
٪چه خوب بیبی ازم کوچیکتره
$چیزی گفتین؟
+بریم تا دعوا نشده کوک و یونا و تهیون تو ماشین کوک بشینید
منو تهیونگ هم باهم حرفی هم نباشه اعتراض هم نداریم....
فلش بک*
سولی منتظر بودم یونا بیاد دل تو دلم نبوددد که ببینمش تهیونگ داشن وسیله هارو اماده میکرد تهیون هم اماده بود و تو اتاقش بود که زنگ در خورد با ذوق رفتم درو باز کردم ک دیدم کوک و یونا باهم پشت در وایسادن از قیافه یونا معلوم بود که از ذوق داره میمیره و در عین حال از خجالت سرخ شده بود نکنه اتفاقی بینشون افتادههه
(علامت یونا$)
+بیا بغلممم ببینمممم
$عررر دلم برات یه ذره شده بوددد
انقد همو محکم بغل کردن که داشتن خفه میشدن ک تهیونگ صرفه ای کرد
-اهممم(صرفه)
+اها خب تهیونگ کوک این دوستم یوناست یونا ایشون تهیونگ دوستم و..
-فقط دوست؟
+همم ایشون تهیونگ عشق زندگیمه و ایشون هم جونگ کوک
$خوشبختم من پارک یونا هستم
٪خوشبختم-خوشبختم
&یااا پس من چی من مگه آدم نیستم
+عه فسقلی تو کی اومدیی ایشون هم تهیون پسر گلمه
$آخییی پس من خاله شدممم بیا بغلم ببینممم
&من خاله رو بیشتر از شما دوست دارم(پرید بغل یونا)
+هعی نگا چ زود مارو فروخت
٪میبینی حتی تهیون هم مارو فروخت
&(زبونشو اورد بیرون) خب مادمازل افتخار آشنایی نمیدن؟(لاس زنی حرفه ای😂)
$اوخییی اهمم من پارک یونامم و شماا
&بنده کیم تهیون هستم پسر کیم تهیونگ
$چقدد تو بامزه ای اخههه(بلند خندید)
٪خب نریم
+بریم بریم دوتا ماشین داریم؟
٪اره من ماشینمو اوردم
&ماماننن من میخام هم پیش عمو کوک باشم هم پیش زنعمو یونا
$چیییییی(تعجب بلند خجالت)
٪تهیون ببند
-هیییی با پسرم درست صحبت کنن راست میگه دوتاتون سینگل و بدبختین دیگه دارین پیر میشین نمیخاین عروسی کنیننن
$آقای کیم بنده قصد ازدواج ندارم همینکه دارم میزارم دوستمم با شما ازدواج کنه برای اینه ک اون داره پیر میشه نه من، من کلا ۲۴ سالمه
کوک که از همون اول ک یونا رو دیده بود ازش خوشش اومده بود زبر لبی گفت
٪چه خوب بیبی ازم کوچیکتره
$چیزی گفتین؟
+بریم تا دعوا نشده کوک و یونا و تهیون تو ماشین کوک بشینید
منو تهیونگ هم باهم حرفی هم نباشه اعتراض هم نداریم....
۱۱.۴k
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.