Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۲۸
میکائل: و حتی شده میرم کارگری فقط تروخدا بیاین بشینید حرف بزنیم
کریم نشست منم نشستم
اقاجون: الان تو این کارتو کنار بزاری خونه داری؟
میکائل:اره چند تا زمین مال بابامه که میفروشم باهاش میتونم وسط شهر اینا یک خونه بخرم
اقاجون: لوازم چی؟ ماکه جهزیه دختر رو میدم جهزیه تو چی؟
میکائل:اونو یک ماشین دارم که مال پول خلافکاری نیست مال پول کار کردنم تو ترکیه همون میفروشم و لوازم هامو میگیرم
اقاجون:مهریه چی؟
میکائل:هرچقدر شما بگید من قبول میکنم
اقاجون:خونه که قراره بخری و ماشین که قراره هم دراینده بخری رو به نام شیرین بزن و البته حق طلاق
میکائل: اونا قبول ولی حق طلاق؟چرا؟
اقاجون:ناراحت نشی ولی تو پدر مادری نداری که دلمون به اونا خوش باشه اگه شیرین رو بردی بعد دوسال ازش دل زده شدی ولش کردی بعد با یک بچه تو شکمش یا اینکه تو اذیتش کردی یا ازارش دادی و خب طلاقم ندی اون حق طلاق داشته باشه
میکائل:باشه قبوله بهتون حق میدم که بهم اعتماد نداشته باشید چون من کسی ندارم که مثل سعید بیاین خواستگاری براش یا اینکه اعتماد کنید و دخترتون بدین پس هرکاری بگید من انجام میدم(با بغض)
اقاجون:چیزی دیگه نیست الانم هرچی زودتر بیا عقدش کن تا باز شرط هایی بیشتر نذاشتم
کریم بلند شد من تو خودم بودم
اقاجون:میکائل کار خلافکاریتو کنار گذاشتی من خودمم دستتو میگیرم یکم بهت پول قرض میدم تا یک خونه بگیری
با این حرفش لبخندی زدم
اقاجون:برات پدری میکنم مثل پدری که نداری یک پدر چجوری وقتی پسرش داماد میشه دستشو میگیره و کمکش میکنه منم کمکت میکنم برای وسایل خودتم ما برات میگیریم نگران اون نباش فقط فقط ازت میخوام نون حلال به دخترم بدی اذیتش نکنی براش هم شوهر باشی هم پدر اون کمبود محبت داره اون بچه یتیمه مظلوممه نباید بزاری خم به ابروش بیاد فهمیدی؟
Part۱۲۸
میکائل: و حتی شده میرم کارگری فقط تروخدا بیاین بشینید حرف بزنیم
کریم نشست منم نشستم
اقاجون: الان تو این کارتو کنار بزاری خونه داری؟
میکائل:اره چند تا زمین مال بابامه که میفروشم باهاش میتونم وسط شهر اینا یک خونه بخرم
اقاجون: لوازم چی؟ ماکه جهزیه دختر رو میدم جهزیه تو چی؟
میکائل:اونو یک ماشین دارم که مال پول خلافکاری نیست مال پول کار کردنم تو ترکیه همون میفروشم و لوازم هامو میگیرم
اقاجون:مهریه چی؟
میکائل:هرچقدر شما بگید من قبول میکنم
اقاجون:خونه که قراره بخری و ماشین که قراره هم دراینده بخری رو به نام شیرین بزن و البته حق طلاق
میکائل: اونا قبول ولی حق طلاق؟چرا؟
اقاجون:ناراحت نشی ولی تو پدر مادری نداری که دلمون به اونا خوش باشه اگه شیرین رو بردی بعد دوسال ازش دل زده شدی ولش کردی بعد با یک بچه تو شکمش یا اینکه تو اذیتش کردی یا ازارش دادی و خب طلاقم ندی اون حق طلاق داشته باشه
میکائل:باشه قبوله بهتون حق میدم که بهم اعتماد نداشته باشید چون من کسی ندارم که مثل سعید بیاین خواستگاری براش یا اینکه اعتماد کنید و دخترتون بدین پس هرکاری بگید من انجام میدم(با بغض)
اقاجون:چیزی دیگه نیست الانم هرچی زودتر بیا عقدش کن تا باز شرط هایی بیشتر نذاشتم
کریم بلند شد من تو خودم بودم
اقاجون:میکائل کار خلافکاریتو کنار گذاشتی من خودمم دستتو میگیرم یکم بهت پول قرض میدم تا یک خونه بگیری
با این حرفش لبخندی زدم
اقاجون:برات پدری میکنم مثل پدری که نداری یک پدر چجوری وقتی پسرش داماد میشه دستشو میگیره و کمکش میکنه منم کمکت میکنم برای وسایل خودتم ما برات میگیریم نگران اون نباش فقط فقط ازت میخوام نون حلال به دخترم بدی اذیتش نکنی براش هم شوهر باشی هم پدر اون کمبود محبت داره اون بچه یتیمه مظلوممه نباید بزاری خم به ابروش بیاد فهمیدی؟
۱.۳k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.