بلد نبودی دوست داشتنِ منو
بلد نبودی دوست داشتنِ منو
که باید وسط شلوغی زنگ میزدی میگفتی "کاش تو اینجا بودی جای همه"
نه اینکه منو یادت بره و بعد از ساعت ها پیام بدی بگی درگیر بودم
یا اون وقتا که میرفتی مسافرت باید بهم زنگ میزدی میگفتی اینجا همه چیز خوبه اما عالی نیست چون تو نیستی
بلد نبودی دوست داشتن منو که اون وقتی که جلو تلویزیون میشستی فیلم میدیدی باید برام مینوشتی که اگه پیشت نشسته بودم چقدر فیلم برات دیدنی تر میشد
بلد نبودی دوست داشتنِ منو که روزایی که قهر بودیم باید بی هوا میومدی میگفتی ازت دلخورم،اما دوست داشتنت نمیذاره دور بمونم ازت...نه اینکه انقدر دور بشیم ازهم که یادمون بره یچیزی کمه توی زندگیمون!
باید وقتی میگفتم دلم تنگ شده سوییچ رو میچرخوندی توی ماشین و قطع کرده نکرده صدای بوق زدنت پشت پنجره میپیچید توی گوشم که منتظرم بودی نه اینکه صدای بوق تلفنی که روم قطع کرده بودی بره توی تمام تنم...
بلد نبودی دوست داشتن منو که بدونی وقتی تب میکردم نباید تاب میاوردی از بی خبری،نه اینکه فکر کنی ببینی اخرین دعوا مقصر کی بود...
بلد نبودی که بفهمی باید دو دستی میچسبیدی بهم،میچسبیدی به خواستنم
باید منو از همه بیشتر میخواستی...
که اگه میگفتن از دنیات فقط ینفرو میتونی برداری بری تو دست میذاشتی روو من!
باید میجنگیدی برام...جوری که نرسه کسی به پات...
بلد نبودی دوست داشتنِ منو...
انقدری که حسرت شد همه چیز...
حسرتِ یه دونفره ی پر از عشق...یه دو نفره ی بی کم و کاست
بلد نبودی دوست داشتنِ منو که بدونی این نصف و نیمه بودنا حالمو خوب نمیکنه...
باید دیوونه وار عاشقی میکردی برام...
که باید وسط شلوغی زنگ میزدی میگفتی "کاش تو اینجا بودی جای همه"
نه اینکه منو یادت بره و بعد از ساعت ها پیام بدی بگی درگیر بودم
یا اون وقتا که میرفتی مسافرت باید بهم زنگ میزدی میگفتی اینجا همه چیز خوبه اما عالی نیست چون تو نیستی
بلد نبودی دوست داشتن منو که اون وقتی که جلو تلویزیون میشستی فیلم میدیدی باید برام مینوشتی که اگه پیشت نشسته بودم چقدر فیلم برات دیدنی تر میشد
بلد نبودی دوست داشتنِ منو که روزایی که قهر بودیم باید بی هوا میومدی میگفتی ازت دلخورم،اما دوست داشتنت نمیذاره دور بمونم ازت...نه اینکه انقدر دور بشیم ازهم که یادمون بره یچیزی کمه توی زندگیمون!
باید وقتی میگفتم دلم تنگ شده سوییچ رو میچرخوندی توی ماشین و قطع کرده نکرده صدای بوق زدنت پشت پنجره میپیچید توی گوشم که منتظرم بودی نه اینکه صدای بوق تلفنی که روم قطع کرده بودی بره توی تمام تنم...
بلد نبودی دوست داشتن منو که بدونی وقتی تب میکردم نباید تاب میاوردی از بی خبری،نه اینکه فکر کنی ببینی اخرین دعوا مقصر کی بود...
بلد نبودی که بفهمی باید دو دستی میچسبیدی بهم،میچسبیدی به خواستنم
باید منو از همه بیشتر میخواستی...
که اگه میگفتن از دنیات فقط ینفرو میتونی برداری بری تو دست میذاشتی روو من!
باید میجنگیدی برام...جوری که نرسه کسی به پات...
بلد نبودی دوست داشتنِ منو...
انقدری که حسرت شد همه چیز...
حسرتِ یه دونفره ی پر از عشق...یه دو نفره ی بی کم و کاست
بلد نبودی دوست داشتنِ منو که بدونی این نصف و نیمه بودنا حالمو خوب نمیکنه...
باید دیوونه وار عاشقی میکردی برام...
۱۳.۴k
۲۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.