Amir Tataloo ⑦:
Amir Tataloo ⑦:
چرا ؟!
ها ؟!
من چرا چاقو گذاشتم تو کمرَم
چرا استرس دارم چرا ترسُ از رو نبرَم
چرا هنو دلهره هست تو بدنم
چرا توهما منو از تو زدنَم
چرا اومده هرچی انگشته و دست رو من
مگه نمیبینی مصدومَم
اون هم حواسِش بود هم منو دید و از قصد اومد
آدما میزنَن هرجا یه جور بی رحمَن
تو رو نمیبیننت اما یه روز میفهمَن
چرا باس حس بره ، دل دل این همه منتظرِ چیَم من
چرا باز اسپره فلفل جیبَمه خُب برا چی میجنگم
چرا مگه جنگله
چرا هرکی عینِ ما نی یه لجنِ انگله
چِقَد بده خدایی
چرا انقده قضاوته مگه خداییم
چرا ، تو خونه ی من دیگه برا تو جا نی
مگه خالقِ همه ی خونه ها خدا نی
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرود
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرودگاه
چرا ضربانِ قلبَم بالاس ، چرا دلهره
چرا ، چته چه مرگِت شده
چرا از محبت خالی شدیم ، با اینکه دِل پُرِه
چرا ، چته چه مرگِت شده
درِ خونه وامیستم امید نی بِرَم تو
خونه تاریکه چرا همه چیزِ من کو
اون همه چیزِ من بود
چرا تا اینو فهمید ، یهو بد و ولو شد
چرا زد شیکوندِش همه پُلای پشتو
چرا یهو چطور شد ، چرا ندید جلوشو
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرود
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرودگاه
با قلبِ شیر سر به زیر جنگِ دیو رفتم
محوِ این بردگی تو صحنه گیر کردم
هرچی پیش رفتم و تو ذره بین کردم
دویید بازم مقصد ، دویید بازم مقصد
چه کرد این پسرکِ ولگرد
تو ورود ممنوعا یه طرفه هِی رفت
خاموش کرد این جهنم ساکتو سِیلَم
من زندَم روی پله های نفرت ، تا انتهای ذهنم
این دیوونه هی رفت چِت زده تو برف ، چندهزار و یک شب
ترسامو از بین بردم میوزیک تمام زندگیمه بهش وسواس دارم و
حِرصَم خوردم حِسَم مُحرَز اسمَم کُهنَس چشمم پُر برق
هی سخت تر شد و من لذت بردم
اِنقد مُردم فرشته ها بهم گفتن بشکن من شکستم تو عشقم پُختم
چِقَد پیاده رویام زیاد شدن انقد
با یکی چشم تو چشم میشم
میخوام پای چشاشو سیاه کنم
نفرت گرفته قلبمو عشقم گریَش گرفت و تنهام گذاشت
نمیدونم الآن کجاس
نمیدونه الآن کجام
نمیدونم فردا کجام
نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرود
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرودگاه
@amirtatabot
چرا ؟!
ها ؟!
من چرا چاقو گذاشتم تو کمرَم
چرا استرس دارم چرا ترسُ از رو نبرَم
چرا هنو دلهره هست تو بدنم
چرا توهما منو از تو زدنَم
چرا اومده هرچی انگشته و دست رو من
مگه نمیبینی مصدومَم
اون هم حواسِش بود هم منو دید و از قصد اومد
آدما میزنَن هرجا یه جور بی رحمَن
تو رو نمیبیننت اما یه روز میفهمَن
چرا باس حس بره ، دل دل این همه منتظرِ چیَم من
چرا باز اسپره فلفل جیبَمه خُب برا چی میجنگم
چرا مگه جنگله
چرا هرکی عینِ ما نی یه لجنِ انگله
چِقَد بده خدایی
چرا انقده قضاوته مگه خداییم
چرا ، تو خونه ی من دیگه برا تو جا نی
مگه خالقِ همه ی خونه ها خدا نی
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرود
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرودگاه
چرا ضربانِ قلبَم بالاس ، چرا دلهره
چرا ، چته چه مرگِت شده
چرا از محبت خالی شدیم ، با اینکه دِل پُرِه
چرا ، چته چه مرگِت شده
درِ خونه وامیستم امید نی بِرَم تو
خونه تاریکه چرا همه چیزِ من کو
اون همه چیزِ من بود
چرا تا اینو فهمید ، یهو بد و ولو شد
چرا زد شیکوندِش همه پُلای پشتو
چرا یهو چطور شد ، چرا ندید جلوشو
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرود
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرودگاه
با قلبِ شیر سر به زیر جنگِ دیو رفتم
محوِ این بردگی تو صحنه گیر کردم
هرچی پیش رفتم و تو ذره بین کردم
دویید بازم مقصد ، دویید بازم مقصد
چه کرد این پسرکِ ولگرد
تو ورود ممنوعا یه طرفه هِی رفت
خاموش کرد این جهنم ساکتو سِیلَم
من زندَم روی پله های نفرت ، تا انتهای ذهنم
این دیوونه هی رفت چِت زده تو برف ، چندهزار و یک شب
ترسامو از بین بردم میوزیک تمام زندگیمه بهش وسواس دارم و
حِرصَم خوردم حِسَم مُحرَز اسمَم کُهنَس چشمم پُر برق
هی سخت تر شد و من لذت بردم
اِنقد مُردم فرشته ها بهم گفتن بشکن من شکستم تو عشقم پُختم
چِقَد پیاده رویام زیاد شدن انقد
با یکی چشم تو چشم میشم
میخوام پای چشاشو سیاه کنم
نفرت گرفته قلبمو عشقم گریَش گرفت و تنهام گذاشت
نمیدونم الآن کجاس
نمیدونه الآن کجام
نمیدونم فردا کجام
نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرود
چرا نمیدیم بینِمون یه تازه ورود راه
چرا نمیفهمیم داره غروب راه
چرا هِی همو تنها میذاریم
به هم میخوره حالَم از فازِ فرودگاه
@amirtatabot
۱.۸k
۰۵ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.