شوتو: شاید... خاصه، چه زری دارم میزنم، بهتره اماده شم، تو
شوتو: شاید... خاصه، چه زری دارم میزنم، بهتره اماده شم، تولدم یه ساعت دیگه شروع میشه
*خب خب خب،اقا پرنس قصه ی ما موهاشو شونه کردو خوشگل کردو کروات قرمز بست و کت و شلوار سفید پوشید و یه جلیقه ی مردونه سفیدم پوشید و یه ساعت زنجیر طلایی هم گذاشت تو جیبش نگم که چقدر خوب و دلبر شده بود*
*حالا ا/تی خانوم،به به،چشم همه پسرا روشه،یه خوشگلی شده که نگو،اصلا دلبرو از روش ساختن اسلاید دومه لباسشو و به به دیگه نگم براتون*
*شوتو رفت توی تالار و روی سکو رفت*
شوتو: سلام به همه ی خانواده های سلطنتی، خوشحالم که شما را توی جشن تولدم میبینم و امیدوارم که همه چیز عالی باشه
و همه براش دست زدن و شوتو رفت نشست و کل دخترا ریختن دورش
دخترا: وای پرنس امشب بیشتر. میدرخشین، من عاشقتونم *لیلی:و از این چیزا دیگه*
*اما، ای دل غافل که پرنس خوشگل ما، نگاهش امشب فقط و فقط روی ا/ت بود*
ذهن شوتو: چقدر خوشگل شده، لباسش... خیلی بهش اومده
*خب دیگه وقت خوردن چیز میز شد و همه ی دخترا رفتن سر جاشون تا چیز بخورن*
"بعد از خوردن کیک و نوشیدنی و دسر و اینا"
کسی که موزیک هارو میزاره: خب وقت اینکه پرنس یه پارتنر دنس تانگو برای خودش انتخاب کنه
ذهن شوتو: نه
*همه ی دخترا نزدیک بود بریزن سر شوتو که باهاشون برقصه اما شوتو سریع رفت دست
ا/ت رو گرفت و رفتن رو سکوی رقص*
*مامان و بابای شوتو به هم نگاه کردن و خندشون گرفت*
"لیلی: همونطور که گفتم به داستان انیمه ربطی نداره و الان مامان و بابای شوتو باهم خوبن"
ا/ت: پرنس دارین چیکار میکنین؟*زمزمه*
شوتو: تورو برا پارتنر بودنم انتخاب کردم
ا/ت: اما من بلند نیستم تانگو برقصم
شوتو: حرکات منو تکرار کن میشه یه کاریش کرد
*رقص تانگو تموم شد و ا/ت عزیز پای شوتو را کتلت کرد و بعدش باهم رفتن تو حیاط قصر که یکم هوا بخورن*
شوتو: پامو له کردی
ا/ت: معذرت میخوام، من که گفتم بلند نیستم تانگو برقصم، ایییی
شوتو: چیشد؟
ا/ت: پام ایییی *و نشست روی یکی از نیمکت های سنگی حیاط قصر و شوتو جلوش زانو زد و آروم کفش پاشنه دارش رو براش باز کرد*
شوتو: پشت پات قرمز شده
ا/ت: فکر کنم به خاطر رقصه، زیاد با کفشای خیلی پاشنه دار رابطه ی خوبی ندارم
شوتو: یکم بشین *و خودشم کنار ا/ت نشست*
ا/ت: چرا منو همراه رقصت انتخاب کردی؟ اون همه دختر دلشون میخواست با تو برقصن، اما چرا من؟
شوتو: دلم گفت
ا/ت: اوه، یه سوال، تا حالا چیزی به اسم عشق شنیدی؟
شوتو: اره، دخترایی که دورمن همش میگن عاشقتم و اینا
ا/ت: فکر کنم ندونسته عاشقم شدی *لبخند*
شوتو: شاید *خجالت*
شوتو: اوم... ا/ت
ا/ت: بله؟
شوتو: میتونم ببوسمت؟
ا/ت: خـ-خب اگه دوست داری... باشه
*شوتو هم ا/ت رو بوسید*
ذهن شوتو: اخی لباش شیرینه، خودشم داره از خجالت آب میشه، پرنسس خجالتی من🙃
☆پایان☆
*خب خب خب،اقا پرنس قصه ی ما موهاشو شونه کردو خوشگل کردو کروات قرمز بست و کت و شلوار سفید پوشید و یه جلیقه ی مردونه سفیدم پوشید و یه ساعت زنجیر طلایی هم گذاشت تو جیبش نگم که چقدر خوب و دلبر شده بود*
*حالا ا/تی خانوم،به به،چشم همه پسرا روشه،یه خوشگلی شده که نگو،اصلا دلبرو از روش ساختن اسلاید دومه لباسشو و به به دیگه نگم براتون*
*شوتو رفت توی تالار و روی سکو رفت*
شوتو: سلام به همه ی خانواده های سلطنتی، خوشحالم که شما را توی جشن تولدم میبینم و امیدوارم که همه چیز عالی باشه
و همه براش دست زدن و شوتو رفت نشست و کل دخترا ریختن دورش
دخترا: وای پرنس امشب بیشتر. میدرخشین، من عاشقتونم *لیلی:و از این چیزا دیگه*
*اما، ای دل غافل که پرنس خوشگل ما، نگاهش امشب فقط و فقط روی ا/ت بود*
ذهن شوتو: چقدر خوشگل شده، لباسش... خیلی بهش اومده
*خب دیگه وقت خوردن چیز میز شد و همه ی دخترا رفتن سر جاشون تا چیز بخورن*
"بعد از خوردن کیک و نوشیدنی و دسر و اینا"
کسی که موزیک هارو میزاره: خب وقت اینکه پرنس یه پارتنر دنس تانگو برای خودش انتخاب کنه
ذهن شوتو: نه
*همه ی دخترا نزدیک بود بریزن سر شوتو که باهاشون برقصه اما شوتو سریع رفت دست
ا/ت رو گرفت و رفتن رو سکوی رقص*
*مامان و بابای شوتو به هم نگاه کردن و خندشون گرفت*
"لیلی: همونطور که گفتم به داستان انیمه ربطی نداره و الان مامان و بابای شوتو باهم خوبن"
ا/ت: پرنس دارین چیکار میکنین؟*زمزمه*
شوتو: تورو برا پارتنر بودنم انتخاب کردم
ا/ت: اما من بلند نیستم تانگو برقصم
شوتو: حرکات منو تکرار کن میشه یه کاریش کرد
*رقص تانگو تموم شد و ا/ت عزیز پای شوتو را کتلت کرد و بعدش باهم رفتن تو حیاط قصر که یکم هوا بخورن*
شوتو: پامو له کردی
ا/ت: معذرت میخوام، من که گفتم بلند نیستم تانگو برقصم، ایییی
شوتو: چیشد؟
ا/ت: پام ایییی *و نشست روی یکی از نیمکت های سنگی حیاط قصر و شوتو جلوش زانو زد و آروم کفش پاشنه دارش رو براش باز کرد*
شوتو: پشت پات قرمز شده
ا/ت: فکر کنم به خاطر رقصه، زیاد با کفشای خیلی پاشنه دار رابطه ی خوبی ندارم
شوتو: یکم بشین *و خودشم کنار ا/ت نشست*
ا/ت: چرا منو همراه رقصت انتخاب کردی؟ اون همه دختر دلشون میخواست با تو برقصن، اما چرا من؟
شوتو: دلم گفت
ا/ت: اوه، یه سوال، تا حالا چیزی به اسم عشق شنیدی؟
شوتو: اره، دخترایی که دورمن همش میگن عاشقتم و اینا
ا/ت: فکر کنم ندونسته عاشقم شدی *لبخند*
شوتو: شاید *خجالت*
شوتو: اوم... ا/ت
ا/ت: بله؟
شوتو: میتونم ببوسمت؟
ا/ت: خـ-خب اگه دوست داری... باشه
*شوتو هم ا/ت رو بوسید*
ذهن شوتو: اخی لباش شیرینه، خودشم داره از خجالت آب میشه، پرنسس خجالتی من🙃
☆پایان☆
۶.۴k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.